به گزارش پایگاه اطلاع رسان فرهنگستان علوم اسلامی، در تاریخ 16 تیرماه 1370 استاد علامه سید منیرالدین حسینی در جمع برخی از شاگردانشان به بحث رشد معنویت در تاریخ توسط ائمه اطهار و خصوصاً جایگاه عاشورا در تکامل تاریخ پرداختند که این سخنرانی با ویرایشی اندک خدمت شما ارائه می گردد:
***
مسئلهي خواستن معرفت خود اهلبيت طاهرين و معرفت معناي مصائب آنهاست؛ قضيهي عاشورا يك قضيهي ساده نيست؛ آيا در اقوام مختلف، مظالم ظاهري مثل «كشتن، بستن، اسير كردن، آتش زدن، شكنجه كردن» مثل اين مطالب نبوده؟! «مصيبتاً ما اعظمها و اعظم رضيتها في الاسلام و في جميع السموات و الارض» آن مصيبت چيست كه نظيرش در جميع سموات و الارض نيست؟
ببینید مصيبت و صدمه و اهانت از چه كسي و نسبت به چه كسي و براي چه چيزي است؟ گاهی از دو نفر مساوي است؛ يعني يك كاسب با كاسب ديگری است، يك دانشجو با دانشجوي ديگر است، دو تا هم عرض هستند و مقصد آنها هم يك چيز است، هر دو دنيا را مي-خواهند، سر كم و زيادي دنيا دعوايشان مي شود؛ اين به گوش آن يك سيلي مي زند. حالا يكي از آنها متجاوز شناخته مي شود، سهم دنيائي به يكي كه حقش بوده به وسيله كسبي و كاري به دست آورده است، ميخواهد از آن بگيرد؛ به هر حال مورد نزاع يك امر دنيایيست. اما گاهی يك طرف كه مي خواهند حقش را بگيرند، آدمي است كه در نظر شما محترم است؛ متجاوز محترم نيست، متجاوز به لحاظ تجاوزش هيچ وقت احترام ندارد و لكن يك جا هست كه آن كسي كه دارد تجاوز ميكند، اصلاً وضعش، وضع مساوی نيست. اهل كتاب است يا يك كافر است كه اصلاً مالكيتش محترم نيست. كافر محارب دارد به مؤمني سیلی ميزند تا به زور مالی از او بگيرد.
گاهی هم موضوع مورد نزاع، دعوت به خداوند متعال است؛ يك طرف بنده خدا و طرف دیگر مخالف خداست؛ اين هم مراتب مختلفي دارد، آن كسي كه ميخواهد دعوت به خدا بكند، چه نحوه دعوتي خواهد داشت و تا چه اندازه حاضراست فداكاري كند؟ چه نحوه مؤمني هست؟ مورد نزاع كه ايمان است چه رتبهاي از ايمان است؟ يك وقت هست كسي كه مخالف است، ميخواهد تمام ايمان را ريشه كن كند و اين كسي كه طرف دار هست، ميخواهد تمام ايمان را نجات بدهد. التهاب آن مومن، في جنب الله است، في ذات الله است و آن مخالف هم مي خواهد مخالفت با خدا كند، دعوائي با خود اين ندارد، دعواي آن با خداست؛ خداي متعال به پيغمبر اكرم ميفرمايد مخالفان تو، در حقيقت ميخواهند با من مخالفت كنند.
يك مقدار جلوتر ميآييم؛ اصلاً اين كسي كه دارد از خدا طرفداري ميكند و مشكل را تحمل ميكند، يك مؤمن معمولي نيست، بلكه يك ركن است، محور جاذبهي ايمان در عالم است و تمام بلاد و منازلي كه از ايمان ساخته ميشود، اينها به طفيلي اين شخص است كه قبول ميشود، نماز سايهي عمل اين است، روزه سايهي عمل اين است، حج سايهي عمل اين است، سايههاي نازل آن هم هست، حالاتي كه خود اينها دارند، نيست؛ خود آن حالات نمي شود كه به پايين بيايد، نازل مي شود تا به پايين برسد، حقيقت ماه رمضان، هم عنان با اينهاست، حقيقت ليله القدر، هم عنان با اينهاست. ليله القدر به وسيلهي اينها ليله القدر شده است. شب اعطاي خداي متعال به اينها، منشأ ارزش ليله القدر شده است، اگر در يك جا مي گوييد « ما ادريك ما ليله القدر» در يك جا هم ميگوييد، شما اصل خير هستيد، نميشود ليله القدر خير باشد ولي از شما گرفته نشده باشد، فرع و معدن و مأواي خير هستيد، منتهاي خير
علي بن ابيطالب، زينب را زينت خودش مي داند،؛ زينت اين پرچم مي داند، اين اسم يك اسم تشريفاتي نيست، براي قضيّهي كربلاست كه ايشان زينت عليبن ابياطالب است
هستيد؛ اگر اين طوري باشد، آن وقت اينها ابواب ايمان باشند، بلاد الهي باشند.
بلدي داريد، مكاني داريد كه در آن مكان خدا را عبادت مي كنيد، در آن يوم عبادت مي كنيد، زمان و مكان داريد، ولي بيوتي كه «فيه اذن الله ان ترفع و يذكر فيه اسمه» به وسيلهي اينها درست شده است. مكانهاي عظيم، مكانهاي كريم مشاهد مشرفه با اينها مشاهد مشرفه شده است، «طهورت و طهورت بك البلاد»، شما طاهريد و با شما هم بلاد پاكيزه شده است، با شما زمان و مكان آراسته شده است، مقابله با يك چنين اركاني، مقابله با يك معناي ديگري ميدهد؛ اگر ميتوانستند به خود خدا حمله كنند و اين براي بشر مقدور بشر بود، حمله مي كردند. اينها رتبهي خلافت اللهي هستند و اينها به خلفاء خدا پرخاش كردند، اگر خلافت اللهي را خوب متوجه بشويم (كه نمي¬توانيم حقش را متوجه بشويم) آن وقت معناي اين كه اينها را آل الله خوانديم، چنان چه در زيارت اربعين و در زيارت رجبيه آمده، يك مقدار نزديك ميشويم؛ خانوادهاي كه منسوب به خدا هستند و در توحيد ركن هستند، قوام عالم به اينهاست، بچه چهار سالهي اينها آن چنان قرآن قرائت می کند و استدلال به قرآن مي¬كند كه پيرهاي شصت، هفتاد ساله ما در چنين شرايطي محال است كه يادشان باشد و بتوانند.
گاهی يك عمارت را عادي خراب ميكنند؛ گاهی هم يك عمارتي را چنان بالا و پايين ميشود، گچها به زير و آجرها به رو ميآيند. به عبارت ديگر آن را ويران ميكنند. اين يك معناي ظاهري دارد كه همان خانهي صديقهي طاهره(س) است و يك معناي باطني دارد كه خانهي ايمان و نبوت است. به وسيلهي حمله به اهل بيت، خانهي نبوت را زير و رو كردند. خانهي ايمان و توحيد را ويران كردند. و به وسيلهي مقابلهي ائمه طاهرين، اين خانه بقاي تاريخي يافت. حالا شما ببينيد اين مصائبي كه در قضيه عاشورا وارد شده است، اين قاضايا، قضاياي عادي نيست، پيوند با عالم ملكوت دارد، پيوند حقيقي هم دارد. خداي متعال به مقابلهي با كفر به همهي آنچه كه ممكن بود عبادت شد.
يك وقت يك بسيجي را مي بينيد كه به همه آنچه برايش ممكن است مي رسد و خودش را زير تانك مي اندازد يا روي مين ميرود، به شهادت می رسد، يك وقتي است كه اين تمام ظرائفي را كه تا آخر تاريخ مي تواند كار بكند را مواظبت مي كنند و نسبت به هيچ كدام تخلّف نمي كنند، نه كندتر ميآيد و نه تندتر ميآيد اين غير از آن مطلب است، اينكه چه موضع، چه نحوه سلوكي بكند تا بتواند قرنها را بيدار كند، دست بشر را بگيرد و از حيرت ضلالت بيرون بياورد، خانهي ايمان را بناي تاريخي بكند، بر خلاف آنهائي كه ميخواهند هدم تاريخي بكنند، و در اين راه وقتي كه مي خواهد اين كار را بكند، رنج را بايد بيشتر تحمل كند، اگر زن و بچه را مكه بگذارد و بيايد، هزار بار رنج را كمتر تحمل مي كند و حال آن كه مي آورد و رنجش را هم تحمل ميكند.
هزاران رقم می شد صحنهي عاشورا را اداره كرد كه قضيه خيلي سهل تر بگذرد، ولي ميآيد شديدترين و پيچيده ترينش را انتخاب مي كند تا اينكه دشمن را در يك اقتضاء تاريخي وارد كند كه بساط كفر جمع و بساط ايمان پهن شود، وجود مبارك حضرت زينب، قافله سالار اين قاضايا، بعد از وجود مبارك ابا عبدالله در قسمت دوم جنگ است؛ يعني در قسمت اسارت است؛ خيلي منزلت است، لشكر شكست خورده را نگه داري كردن خيلي سخت است؛ لشكر تا وقتي قوام دارد، اداره اش يك طور هست و در شكست خورده بودن، اداره آن يك طور است و در تمام اين مراحل باز سكوت كردنها و حرف زدنها و حركات و نگه داريها و سخنرانيها، اينها شكننده است. قطعاً اگر نحوه ادارهي زينب كبري صلوات الله عليها فرمود به تمام مردهاي غير معصوم بدهند، از هيچ كس از مراجعش گرفته تا صحابه نميتواند كاري كه ايشان كرد را بكند. طوري ايشان عمل كرده كه آن اسارت، كاري را كه بايد در تاريخ بكند، انجام داد؛ آن حركت الهي را كه بايد در تاريخ راه بياندازد، راه انداخت، شأن ايشان در بیت توحید به وسيله همين كارهايش هست، كه زينت پدرش شناخته شد و پدرش صاحب رايت رسول است. ايشان مثل آرم توحيد روي پرچم نبياكرم هستند، پدرش به «صاحب لواء» شناخته ميشود، آن
رنگ عالم و تاريخ است كه با حالات صديقه طاهره عوض مي شود؛ يعني منازل اين چنين طي مي شده، شما در خانهي خود اسلام پرورش يافتيد، كدام خانه است كه درباره اش گفته باشند « اشْهَدُ اَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ اَظِلَّةُ الْعَرْشِ، وَبَكى لَهُ جَميعُ الْخَلائِقِ وَبَكَتْ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالْاَرَضُونَ السَّبْعُ » امام معصوم شهادت مي دهد خون تو در بهشت ساكن شد نه در بهشت عادي، در خلود،
وقت سر لشكرها غير از وضع حال بود. سرلشكر كسي بود كه شديدترين خصلت رئيس را نسبت به دشمن دارا بود؛ مبرز حقيقي و مظهر شدت، رئيس در آن هدف بوده، اين پرچمدار ميشد؛ اگر اين حالت در پرچمدار نبود، خيلي زود از پرچمداري عزل ميشد، حال آن هدف اگر يك هدف ملي گرايانه بود، پهلوان بايد مليت را در خونش و در تمام وجودش بپرستد و شديد باشد و به دنبال مليت حاضر باشد، شديدترين ريسكهاي ممكن را بكند، بايد مظهر آن سلطان بشود، اگر الهي بود، بايد مظهر آن اعتقاد بشود، اينكه پرچم را به دستش ميدادند، معنايش اين است كه چشم لشكر به اين بوده، اين جُند و اين لشكر و اين جمعيت را داراي حيات ميشناخته است. صفتي را كه براي مولي الموحدين ميگويند در موضع هاي مختلف صاحب لواء رسول است. خود نبياكرم صاحب لواست، تو برادر مني تو وصي مني تو صاحب لواي مني، پرچم توحيد به علي(ع) شناخته ميشود.
علي بن ابيطالب، زينب را زينت خودش مي داند،؛ زينت اين پرچم مي داند، اين اسم يك اسم تشريفاتي نيست، براي قضيّهي كربلاست كه ايشان زينت عليبن ابياطالب است و معناي زينت هم يك معناي تشريفاتي نيست، همانطور كه پرچم نشام مي دهد كه مظهر است، آن آرم خصوصيت اين پرچم را نشان مي دهد، اينها نه در عزّت و نه در ذلّت، طرفداري از خدا را رها نكردند، ، يك وقتي است آدم در موضعي كه در عزّ و قدرت شمشير زدن است، در آنجا مظهر است، در آنجا نشان دهنده پرچم است، يك وقتي در كمال شكست، عين كمال پيروزي، قدرتمند ايستاده است؛ يزيد در مجلس به او مي گويد الحمد لله كه خدا شما را مفتضح كرده است، ايشان چه جواب دادند، ايشان مي فرمايد «والله ما رايت الا جميلاً» به خدا قسم جز زيبايي نديدم، اين معناي نشانه پرچم بود، در سينهي كافرترين كافرها، اين طور درون چشمش را مي زند، او مي¬خواهد بگويد توحيد نه، اين مي خواهد بگويد توحيد حتما و قطعا؛ اين را به موقع مي گويد، كسي خيال نكند كه شبیه این کار را امثال زناني كه در سازمان انقلابي هستند، مي توانند انجام دهند؛ ايشان نه يك لحظه ديرتر و نه يك لحظه زودتر صحبت مي كنند و نگهداري كردن همهي اسرا با وجود اين است، اين معرفت را، از خودشان بخواهيد.
مهمترین چیزی که می خواهید، همين باشد كه معرفتتان به ايشان را زياد كنند و زيارتشان را نصيب كنند، و خداوند زيارتشان و معرفتشان را و دوام يادشان را عطا كند و از هر چه كه دل شما بخواهد از اينها و همه اعمالتان را به طرفداري از اينها قرار بدهيد، بحث مي كنيد در طرفداري از ایشان باشد، مذاكره مي كنيد در طرفداري از ایشان باشد، طرفداري از نفس و ذكر نفس نباشد ـ انشاء الله ـ مبادا به خيالتان بيايد كه حالا شناختيد، هر چه بشناسيد و به نظر اهل معرفت بيايد كه شناختند، محال است آن طور كه هستند بشناسند. در اين دعاها در اين زيارات زياد مطالعه كنيد كه با بيانهاي مختلف دربارهي ائمه طاهرين قضيه حضرت سيد الشهداء ـ صلوات الله عليه و السلامه عليه و ابنائه المعصومين- و حضرت زينب سلام الله عليها.
گاهي آدم مي گويد اينها اضافهي تشريفي است كه مي گوييم « رضعت من ثدي الايمان » از دستان ايمان شير نوشيديد، ايمان چه ربطي دارد، بايد بگويند مؤمن و حال اينكه نه، اين طوري نيست، اگر اينها در ايمان ركن هستند، اينها غذائي كه براي حضرت ابا عبدالله توليد مي شود آن غذا نه به معناي يك شير حلالي است كه مثلاً آدم مي گويد رحمت به شير مادرت كه از لقمهي حرام نبوده، پدرت مال حلال تهيه مي كرده، مادرت هم مادر مطيعي بوده است، نه اين معنا نيست، اين معنايش خيلي بالاتر است، و اگر اينها محور جاذبهي عبادات باشند و اينها هر كدامشان در نظام عالم منازلي است ...
رنگ عالم و تاريخ است كه با حالات صديقه طاهره عوض مي شود؛ يعني منازل اين چنين طي مي شده، شما در خانهي خود اسلام پرورش يافتيد، كدام خانه است كه درباره اش گفته باشند « اشْهَدُ اَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ اَظِلَّةُ الْعَرْشِ، وَبَكى لَهُ جَميعُ الْخَلائِقِ وَبَكَتْ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالْاَرَضُونَ السَّبْعُ » امام معصوم شهادت مي دهد خون تو در بهشت ساكن شد نه در بهشت عادي، در خلود، در جاودانگي و سايهي عرش با سايهي همهي خلايق به لرزش درآمد. اين چه خوني است كه با آن همه كائنات به لرزش درآمد، آدم بايد معرفتش را بفهمد. چه معنا دارد. حالاتي كه در سلام كردن به آنها از خدا بخواهيد اگر « إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي عِنْدَ اسْتِغَاثَتِكَ وَ لِسَانِي عِنْدَ اسْتِنْصَارِكَ » اگر وقتي شما صدا زديد و شما را اجابت نكردند « فقد أجابك قلبي و سمعي و بصري و رأي» گوش من ، چشم من، قلب من دارد اجابت مي¬كند، قلب آدمي آمده باشد، اجابت مي كند نه اينكه قلب دنيایی باشد.
به هر حال اميدوارم انشاء الله تعالي خدا بركاتش را براي شما وافر قرار بدهد از همه شما التماس داريم و هيچ عبادت خدا از توسل به معصومين بالاتر نمي شود و توسلي بالاتر از تحقق سوزش براي مصيبت اينها براي خودمان است، نه براي يك حاجت ديگر، برای ارزش و تحقق توسل انشاء الله تعالي باشد.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته