به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت،اقدام به بازنشر مناظره آیت الله سید محمدمهدی میرباقری و دکتر مصطفی ملکیان در موضوع علم دینی نمود.
***
صادقي: موضوع علم ديني از مباحثي است كه در كشور ما به ويژه بعد از انقلاب از سوي موافقان و مخالفان به آن توجه بسيار شده است، اما مباحث مربوط به آن همچنان نياز به روشنگري، تحقيقات بيشتر و روشن شدن جوانب آن دارد.
اگر قرار باشد علم ديني داشته باشيم، شاخصههاي اين علم و دين چيست؟
درباره اين موضوع نظرات متنوعي وجود دارد. در يك سو تجددگراياني قرار دارند كه به طور كلي منكر وجود و امكان علم ديني هستند؛ اين گروه اعتقاد دارند علم يك طريقت بيشتر ندارد و ملك و مملكت فرهنگي و جغرافيايي براي علم تصور نميشود و علم فقط بر اساس روشها و ملاكهاي ارزيابي همگاني سنجيده ميشود و آنچه در مدرنيته رخ داده سيادت علم است. در سوي ديگر بنيادگراياني قرار دارند كه به طور كلي مخالف علم جديدند و معتقدند همه آنچه بشر به آن نياز داشته است، انبياء آوردهاند و ديگر به هيچ تلاشي در اين عرصهها نياز نيست و ما بايد به بنيادهايي كه انبيا گذاشتهاند برگرديم و زندگيمان را بر اساس آن تنظيم كنيم؛ اين دو سر افراطي طيف است؛ منظور از افراطي بودن، ارزشگذاري مثبت و منفي نيست.
در اين ميانه هم ديدگاههاي مختلفي وجود دارد؛ از سنتگرايان گرفته تا ديگراني كه ميكوشند بين تجدد و سنت جمع كنند يا راه ميانهاي بيابند. به اين منظور كه هم دين و سنت را پاس بدارند و هم به دنياي جديد خوشامد بگويند اگر قرار باشد علم دينيای داشته باشيم كه به معناي دقيق كلمه علم باشد و ديني هم باشد نخستين پرسش اين است كه شاخصههاي اين علم و دين چيست و چگونه تعريف ميشود؟ اولين ويژگي كه آن را علم ميكند و ديني ميكند چيست؟
علم بودن علم دینی به چیست؟
ملكيان: به نظر من ديني بودن علم ديني به اين معناست كه استدلالهاي موجود در آن علم، از متون مقدس ديني و مذهبي استفاده كرده است. اين استفاده به يكي از دو صورت متصور است يكي اينكه خود گزاره ديني و مذهبي در استدلال مصرف شود و دوم اينكه گزاره ديني و مذهبي خودش مصرف نشود ولي فرضيهاي تلقي ميشود و از دل آن فرضيه آثار و نتايجي استخراج ميشود و آن آثار و نتايج به آزمون متناسب با آن علم نهاده ميشود.
اما اينكه علم بودن علم ديني به چيست، اين وظيفه طرفداران علم ديني است كه بگويند چگونه چنين چيزي ميتواند علم تلقي شود، ولي شايد بتوان علم بودنش را به اين معنا گرفت كه بالاخره ما در آنچه علم ديني ناميده ميشود هم با يك رشته علمي سروكار داريم.
ديني بودن یک علم به اين است كه در فرآيند پيدايش علم به نحوی جريان تولي و سرپرستي ديني تحقق پيدا كند
ميرباقري: علم بودن يك علم به اين است كه واجد روشي باشد كه ضامن علمي بودن يك بحث است، اما ديني بودن آن به اين است كه تعبد در آن جاري شود و به تعبير ديگر در فرآيند پيدايش علم به نحوي جريان تولي به دين و سرپرستي ديني تحقق پيدا كند و در فرآيند تاريخي – اجتماعي و فرآيند معرفتشناختياش به نحوي حضور سرپرستي دين از يك سو و تولي بر آن هدايت از سوي ديگر وجود داشته باشد، البته اين هميشه به معناي نقلي شدن علم نيست.
گاهي ممكن است يك گزاره در فضاي معرفتهاي ديني از منبع ديني اتخاذ شود و وارد علم شود، ولي حتي اين گزاره هم اگر بخواهد در درون علم به رسميت شناخته شود در نهايت بايد از آن متد و عقلانيت تفسير شده تبعيت كند. اگر بنا شد فريضهسازي هم شود بايد از متدلوژي و عقلانيت علمي تبعيت كند. یعنی دين در فرآيند پيدايش علم و از جمله در عقلانيت سازي دخالت ميكند.
آیا خود روش را میتوان دینی کرد یا روش، فرادینی است؟
صادقي: آقايان ملكيان و ميرباقري در ناحيه علم گفتند كه بايد يك ديسيپلين عقلانيت يا روشي خاصي حاكم باشد پرسش اين است كه خود اين روش از كجا ميآيد؟ آيا خود روش را هم ميتوان ديني كرد يا روش فراديني است؟ اين پرسش در ناحيه علم است.
خود روش دینی نیست، اما توجه به یک روش خاص میتواند متأثر از تعلقات دینی باشد.
ملكيان: من معتقدم به اين سوال جواب دوگانهاي ميتوان داد؛ اگر به روش به اين لحاظ نظر كنيم خود اين روش يك فرآورده است؛ اين به نظر من ديني شدن نيست، اما چون روشها چيزهايي هستند كه از ذهن و ضمير انسانها تراوش ميكنند ممكن است انساني كه روحيه ديني دارد و انساني كه روحيه غيرديني دارد عطف توجهشان به بعضي از روشها نسبت به بعضي از روشهاي ديگر بيشتر يا كمتر باشد.
در روانشناسي علم به اين نكته توجه شده كه عالمان در اينكه به چه روشي توجه كمتر يا بيشتر داشته باشند علايق و تعلقات مختلفشان ميتواند دخيل باشد. يكي از علائقي كه ميتواند دخيل باشد تعلقات ديني و مذهبي است؛ پس ماحصل اين دو جواب اين است كه خود روش ديني نيست، اما اينكه ما توجهمان به روش X بيشتر باشد يا Y يا برعكس اين بحث ميتواند بنا به تاثير تعلقات و علايق ما باشد و بخشي از اين تعلقات ديني است.
روشها هم میتوانند تحت تأثیر دین باشند و دینی شوند.
ميرباقري: به نظر من روش ها هم ميتوانند تحت تاثير دين باشند و ديني شوند اين به معناي اين نيست كه محقق فقط از نظر تاثير خصوصيات رواني، در روش دخالت مي كند؛ اين بخشي از دخالتي است كه مورد توجه بوده است.
پيدايش يك روش تحقيق حتما يك پديده اجتماعي است؛ پديده اجتماعي در يك فرآيند اجتماعي حاصل ميشود؛ فرآيند اجتماعي هم همينطور است. بسترهاي تاريخي اجتماعي و رواني كه در پيدايش آن دخيلنند ميتوانند بر مبناي تعبد به دين شكل گرفته يا شكل نگرفته باشند.
به تعبير ديگر يك منطق روشن براي توضيح دخالت دين در پيدايش روشها نداريم. اگر بتوانيم براي طبقهبندي اين عوامل و حضور آنها مدلي ارائه دهيم، آنگاه معلوم ميشود كه اين عوامل چگونه دخالت ميكنند و دقيقا براي تحقق روشسازي ميكنند.
3 دسته عاملی که میتوانند در تولید علم دخالت کنند
يك دسته از عواملي كه در توليد علم دخالت ميكنند كه ما بايد آنها را قاعدهمند كنيم، عواملياند كه مربوط به عقل عملي فرد و جامعه هستند و يك دسته هم انديشههاي نظرياند و يك دسته هم قواعدي كه ما از طريق آنها كارآمدي يك تفكر را به آزمون ميگذاريم.
چيزي كه الان بيشتر مورد توجه است، دسته سوم است كه من از آن تعبير ميكنم به عوامل زيرساختي؛ يعني عواملي كه كارآمدي يك تفكر و فرضيه را از طريق آن ميآزماييم تا معلوم شود كارآمدي مطلوب را داشته يا نداشته است.
نظريه علمي بايد از پشتوانه عقلانيت برخوردار باشد و كارآمد هم باشد و گرنه لااقل در دنياي امروز علمي كه كارآمدي نداشته باشد و نيازهاي بشر را رفع نكند آن را علم نميدانند، بنابراين قواعدي كه كارآمدي را تضمين ميكند قواعد زيرساختي هستند، اما انديشههاي نظري را كه در پيدايش نظريه علمي دخالت كرده و آنها را مقنن ميكنند و از حالت ابهام بيرون ميآورند «فلسفه» ميناميم و مواردي را هم كه از ناحيه عقل عملي جامعه يا فرد دخالت مي كنند، عوامل فرهنگي ميگوييم.
ما بايد هر 3 اينها را قاعدهمند كنيم تا بتوانيم بگوييم يك علم در چه فضايي پيدا ميشود، بنابراين ميتوانيم بگوييم علم علاوه بر اينكه بايد قواعد زيرساختي داشته باشد و برخوردار از اتقاني باشد كه بتواند با آن عقلانيت، تثبيت شود حتما داراي فلسفه و فرهنگ هم هست و بايد تاثير فلسفه بر فرهنگ را هم در علم وضع كنيم.
ملکیان: میرباقری گفت 3 روش داریم؛ سومی از کجا آمده است؟
ملكيان: استاد ميرباقري اشاره كردند كه عقل عملي يك دسته است كه همان فرهنگي هاست، انديشههاي نظري هم يك دسته است كه همان فلسفيهاست و كارآمديها هم همان زيرساختيها هستند؛ حالا سوال اين است وقتي شما ميگوييد سه تا داريم: عقل عملي، انديشه نظري و كارآمدي، من ميگويم با چه تعريفي از عقل عملي و نظري، كارآمدي نه نظري است نه عملي؟ مگر ميان نظري و عملي هم قسم سومي اصلا متصور است؟
تا الان دريافته بوديم كه همه ادراكات يا نظرياند يا عملي و دسته سوم وجود ندارد، الان در بيان استاد اين بود كه عقل عملي يك دسته است. انديشههاي نظري يك دسته و كارآمدي هم جزء سومي است؛ پس معلوم ميشود بين انديشههاي نظري و عقلي عملي، دسته سومي هم متصور است، البته ممكن است حق با ايشان باشد.
صادقی: میرباقری نگفته 3 دسته روش داریم!!
صادقي: برداشت من از صحبتهاي آقاي ميرباقري اين نبود كه ايشان ميخواهند بگويند سه دسته روش داريم و اين روشها متفاونند. فكر ميكنم ايشان گفتند كه سه دسته عوامل در اصل روش دخيلاند؛ روش يكي است و سه دسته عوامل فرهنگي، زيرساختي و فلسفي دخالت دارند. اين با آنچه كه آقاي ملكيان ميفرمايند متفاوت است.
ميرباقري: من گفتم آنچه امروزه گاهي از آن به عنوان روش ياد ميكنند، فقط همان عوامل زيرساختي است، ولي براي اينكه قضاوت كنيم اين انديشه صحيح است يا غلط حتما بايد عقلانيتي داشته باشيم كه آن عقلانيت در نهايت به شما بگويد كه اين علم كارآمدي دارد يا نه؛ چون فرض اين است كه دانش تجربي است.
دانش تجربي را نميتوانيم بدون آزمون و خطا تثبيت كنيم يعني اگر ميخواهيم علم ديني داشته باشيم علم بايد كارآمدي خود را در محل معضلات - معضلي كه مدنظر است- نشان دهد، بنابراين ما در هر علمي نياز دارم كه كارآمدي انديشه را به اثبات برسانيم. امروزه از اين با عنوان «روش» ياد ميكنند.
كارآمدي به تنهایی معيار صحت يا حقانيت يك انديشه نيست!
سخن من اين است كه ما بايد دو دسته عوامل ديگر را وضع كنيم؛ اين دو دسته عوامل ديگر (فلسفي و فرهنگي) هم اگر وضع شدند ديگر شما ميتوانيد آن عوامل را هم در داوري خود دخيل كنيد آن وقت به راحتي ميتوانيد يك دانش را آناليز و قسمتهاي پنهان آن را آشكار كنيد و بگوييد انديشهاي كه خود را نشان نميدهد، بنيانهاي فلسفي و فرهنگي دارد. آن وقت ميتوانيد قضاوت كنيد و بگوييد.
بنابراين فقط كارآمدي معيار صحت يا حقانيت يك انديشه نيست؛ عواملي كه كارآمدياش را تثبيت ميكند الان شناخته شده هستند حالا ممكن است شما در آن دستكاري هم بكنيد، خودشان هم ممكن است دستكاري كنند كم يا زياد بكنند و اين عوامل را دقيق كنند؛ ممكن است اصولي كه شما به وسيله آن كارآمدي را اثبات مي كنيد اصولي باشند كه از عقل نظري شما گذر كرده باشند.
درستي يك نظريه علمي فقط به كارآمدي آن نيست
قانونمندي است كه عقل نظري تثبيتاش ميكند يا به نحوي مبتني بر عقل عملي هم هست، بنابراين لزومي ندارد كه اين عامل در عرض عقل عملي و عقل نظري باشد؛ عواملي كه عقلانيت و اصول عقلاني كه براي اثبات حقانيت يك علم يا صحت يك علم كفايت نميكند؛ چون علم يا صحت يك علم كفايت نميكند؛ چون علم ميتواند مبتني بر فلسفه نظري، تفكر فضا و اتمسفر نظري خاص و همچنين فرهنگي خاص باشد و در عين حال كارآمدي هم داشته باشد.
براي نمونه شما در فقه، گرايشهاي متفاوتي داريد كه همه هم كارا هستند؛ معناي اين كارآمدي اين نيست كه پيش فرضها را ناديده بگيريم. فرض كنيد اگر طب گياهي در حل يك بيماري يا كنترل تعادلات مايعات بدن انسان موفق بود، دليل ندارد بپذيريم پس از اين پيش فرضي كه درد – مثلا تعادل مايعات بدن – را براساس اختلاط اربعه تعريف ميكند هم درست است.
بنابراين درستي يك نظريه علمي فقط به كارآمدي آن نيست، بلكه فرهنگ و فلسفهاي هم دارد كه از آن فرهنگ و فلسفه بايد شناسايي شود؛ پس هرگاه عوامل فرهنگي و فلسفه را آناليز و طبقهبندي كرديد و توانستيد آنها را دقيقا شناسايي كنيد، آن وقت شما ميتوانيد از آن بهعنوان اصل روشي ياد كنيد يا اسم ديگري بر آن بگذاريد.
عقلانيت بايد بتواند فرهنگ و فلسفه پنهان درون يك انديشه را ارائه كند
عقلانيت بايد بتواند فرهنگ و فلسفه پنهان درون يك انديشه را هم ارائه كرده و امكان قضاوت نسبت به يك تفكر از ناحيه اين فرهنگ و فلسفه فراهم كند. ممكن است كسي بگويد اختلاف دقيقا همين جاست و ممكن است كسي بگويد نه، دانش، ربطي به فرهنگ و فلسفه ندارد و مشتمل بر فرهنگ و فلسفه خاص نيست و صرفا دانشي است كه براساس ابزار معرفتي انسان به دست ميآيد و مطابق با واقع بودن، كارآمد بودن يا نبودن را بايد دنبال كنيم. هر علم در فضاي فلسفه و فرهنگ خاص پيدا ميشود كه فرايندهاي اجتماعي، عقلي علمي و نظري كه در علم سازي دخالت ميكند آن علم را ايجاد ميكند.
ما براي قضاوت نسبت به يك علم بايد بتوانيم اين فرآيندها را شناسايي و دقيقا قضاوت كنيم. من عرضم اين كه در همه جا علم چون در يك فرآيند اجتماعي توليد ميشود، حتما در فضاي فرهنگي جامعه و فضاي عقلانيت نظري جامعه شكل ميگيرد و آن عوامل در اين محصول حضور دارند. مدلي كه بتواند اين عوامل را طبقهبندي كند و بعد عوامل پنهان آن را نشان دهد «روش» است و اگر آن را به اين نام نناميديد؛ مهم نيست.
نياز داريم كه با شيوه اي اين عوامل را طبقهبندي كرده و راه دستيابي به آنها را فراهم كنيم، البته اين نظريه پردازي در نهايت بايد كارآمدي هم داشته باشد حتي ما در فقه هم بايد بگوييم اگر چه حرف خيلي سنگين هم به نظر ميآيد – اگر فقاهت ما كارآمدي در جهت نداشته باشد، در نهايت نميتواند در گسترش ايمان نقش خود را ايفا كند.