علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 1077
یادداشتی در باب طب اسلامی
طب اسلامی به کدام روایت؟
حجت الاسلام یحیی عبدالهی
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۵۸
 
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی، حجت الاسلام دکتر یحیی عبدالهی، پژوهشگر فرهنگستان علوم اسلامی، در باب طب اسلامی و مباحث پیرامون آن یادداشتی ارائه داده اند که متن کامل آن ارائه می گردد:



***



اظهار نظر پیرامون طب اسلامی امروزه بازار گرمی دارد اما نکته ای که از آن غفلت می شود اینکه موافقان و مخالفان بی آنکه التفاتی داشته باشند ذیل تلقی و رویکرد خاصی از «علم دینی» به نفی یا اثبات می پردازند و آن هم ضعیف ترین وجه ممکن از علم دینی است!

در یک طبقه بندی کلان، دیدگاه های موجود در فضای «علم دینی» را در یک سیر تکاملی می توان در سه رویکرد دسته بندی کرد:

۱. رویکرد انتزاعی و مسأله محور: رویکردی که با نگاه انتزاعی به کثرات علم، علم را به گزاره های آن تقلیل می دهد و مستقیماً به بررسی تک تک موضوعات داخلی علم می پردازد. علم دینی در این رویکرد عبارت است از استخراج آموزه های اسلامی ناظر به هریک از موضوعات و مسائل علم و تجمیع آنها در کنار یکدیگر.

۲. رویکرد مجموعه نگر و مبنا محور: به تدریج جامعه علمی فعال در حوزه علم دینی به این تفطن دست یافت که مبانی یک علم در تار و پود یک علم ساری و جاری است و نظام مفاهیم و گزاره های علم را جهت می دهد. مبانی یک علم همچون ارکان و ستون هایی است که قوام مفهومی علم به آنهاست و مسائل علم همگی از این مبانی تغذیه می شوند. طبق این رویکرد نگاه موردی و انتزاعی به مسائل علم کافی نیست بلکه اگر مبانی یک علم فاسد بود، گستره وسیعی از نفوذ آن مبانی درون علم نیز فاسد می گردد. بنابراین دستیابی به مبانی علوم انسانی از منظر دینی می بایست در دستور کار قرار گیرد تا بتوان به علوم انسانی اسلامی دست یافت؛ مبانی ای همچون هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی که از منظر دینی حتماً متفاوت با مبانی مادی و سکولار است، می تواند سرنوشت مسائل و گزاره های علمی را از موضعی فراتر تغییر دهد.

۳. رویکرد تکاملی و روش محور: این رویکرد علاوه بر تحفظ بر جایگاه مبانی علوم و نقش کلیدی آن در ساماندهی مفاهیم علم به کیفیت امتداد مبانی در گزاره های علمی نیز توجه دارد. فرآیند تغییر و تحول مفهومی یک مبنا تا رسیدن به یک گزاره علمی جز با کاربست روش علمی مناسب ممکن نخواهد بود. مبانی حاکم و فائق بر یک علم آنگاه می تواند در علم مادون جریان یابد که طی مراحلی از علم مبداء به علم مقصد فرآوری شود و در هر مرحله صبغه علم مقصد را به خود بگیرد که این مأموریت مهم جز با «روش» محقق نمی گردد. همچنین ترکیب سازی مبانی مختلف به منظور ساماندهی و بهینه سازی یک علم در گذر زمان، شیوه استناد علم به منابع و... همگی مستلزم روش و منطق تولید علم است. روش های مختلف علوم همچون روش نقلی، عقلی و تجربی نیز می بایست در نهایت در یک نظام روشی به هماهنگی برسند تا بتوان به «نظام معرفتی» منسجم و یکپارچه و البته کارآمد و متناسب با نیازهای زمانه دست یافت.

مبتنی بر آنچه گذشت، این پرسش جای طرح دارد که طب اسلامی به کدام روایت از علم دینی، مقصود موافقان و مخالفان است؟ به نظر می رسد آنچه تاکنون از «طب اسلامی» ارائه شده است، فراتر از رویکرد اول (انتزاعی و مساله محور) نیست؛ بدین گونه که برای هر مساله (بیماری)، گزاره های نقلی مرتبط جمع آوری و ارائه شده است. طبق این رویکرد، روایات طبی و ناظر به حوزه سلامت اهمیت ویژه ای پیدا می کند. مخالفین نیز از عدم کفایت این روایات برای پاسخگویی به تمام مسائل طبی و عدم اعتبار بسیاری از آنها سخن گفته اند.

اما از منظر رویکرد دوم (مجموعه نگر و مبنا محور)، این مبانی مفروض در علم است که بیش از همه به علم جهت می دهد؛ دانش پزشکی مدرن نیز همچون دیگر دانش ها از مفروضات متعددی بهره می برد که در بالاترین سطح بر پیش فرض های هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی تکیه زده است. بدیهی است که تحول در این مبانی، سرنوشت کل علم را دستخوش تغییر می سازد.

در یک تحلیل کامل تر، فراوری مبانی بالادستی علم و ترکیب و نظام سازی آنها به نحوی که معطوف به طب باشد، ما را به «مکتب طب اسلامی» می رساند که از سه طیف گزاره های توصیفی، تکلیفی و ارزشی بهره برده است. «مکتب طب اسلامی»، جامع معارف و آموزه های دینی در حوزه سلامت است که می تواند با روش متناسب، در «علم طب» جریان پیدا کند. بنابراین نمی بایست بین «معارف مستند به وحی» با «دانش طب» خلط کرد و ایندو را ادغام نمود و علم دینی را به علم نقلی از گزاره های مأثور تقلیل داد، بلکه دانش طب، در امتداد نظام معارف مستند به وحی (مکتب) قرار می گیرد. این تفکیک به ما اجازه می دهد که میان روش های استناد به وحی (کتاب و سنت) با روش های علمی (عقلی، نقلی، تجربی) تفکیک نموده و میان حوزه «تفقه» با حوزه «علوم و دانش ها» تفاوت قائل شویم، هرچند ایندو حوزه را به نحو هم¬آهنگ و در امتداد یکدیگر تصویر می کنیم. هماهنگی کامل دو حوزه «تفقه» و «علم» از طریق هماهنگی روش ها و در یک نظام جامع روشی واقع می شود، چرا که در غیر اینصورت تشتت در روش، موجب گسست مکتب از علم خواهد شد. این نظام روشی جایگاه هریک از روش های عقلی، نقلی و تجربی را بر محور وحی مشخص می سازد. براین اساس برای دستیابی به طب اسلامی، در گام نخست می بایست مکتب طبی اسلام را از مجموعه معارف دینی به دست آوریم به گونه ای که از بنیادی ترین آموزه ها همچون مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی معطوف به حوزه سلامت تا جزئی ترین دستورالعمل های طبّی را در یک نظام منسجم جای دهد، سپس در گام بعد می بایست این مکتب از طریق روش های علمی تا علم طب امتداد یابد. دستیابی به مکتب اسلامی حتماً می بایست توسط یک تفقه متکامل و بالنده صورت پذیرد تا بتواند أسناد را اعتبار سنجی کند، قرائن و مولفه های دخیل در دلالت أسناد را شناسایی نماید و با عرضه روایات بر یکدیگر به یک نظام منسجم دست یابد.

سخن آخر اینکه؛ تحقیقات پیرامون طب اسلامی در ابتدای راه قرار دارد، هرچند همین آموزه های موجود، کارآمدی چشمگیری دارد اما تا رسیدن به مقصد، راه بسیار است و این مقدار کارآمدی نمی بایست ما را از ادامه مسیر باز دارد که آسیب های آن نیز فراوان است. ادامه مسیر نیز تنها با تنقیح مبانی و روش تولید علم دینی میسر است. نه آنچه تاکنون به نام طب اسلامی عرضه شده است تصویر کاملی از طب اسلامی در قد و قامت یک علم است و نه ادله نافیان و نقدهای صورت گرفته، امکان طب اسلامی را منتفی می سازد و اساساً گفتگوهای دو طرف در مسیر صحیحی قرار ندارد. نزاع بر سر مقدار و اعتبار روایات طبّی نیز در رویکرد اول، حائز اولویت اول است، طبق رویکردهایی که بر مبانی و روش تأکید دارند دسته ای دیگر از روایات نقش اصلی را ایفا می کند، براین اساس گفتگوهای پیرامون طب اسلامی می بایست به این سوال پاسخ دهند که: طب اسلامی به کدام روایت؟
Share/Save/Bookmark