باعث افتخار است كه بار ديگر در مقابل اين كميته حضور پيدا ميكنم و به نمايندگي از سوي بنياد موقوفه ملي علوم انساني و در خصوص درخواست بودجه سال آينده صحبت مينمايم.
اظهارنامه اي را كه در فوريه امسال به كنگره فرستاديم تمام جزئيات فعاليتها و برنامههاي ما را شرح ميدهد. امروز ميخواهم چند لحظه اي را درباره ويژگيهاي مهم بودجه درخواستي سال ۲۰۱۲ صحبت كنم و به اين موضوع بپردازم كه چرا اينجانب بر اين باورم علوم انساني براي سلامتي و رفاه جامعه آمريكا اهميتي دو چندان دارد.
در ابتدا بر اين نكته تأكيد كنم كه اين بنياد وظيفه خود را در خصوص محدوديت بودجه به خوبي شناخته است. بودجه درخواستي سال ۲۰۱۲ حاكي از كاهش ۱۳ درصدي بودجه سال قبل ميباشد. استفاده بهينه از يك چيزي بسيار كم هميشه يك چالش بوده است، اما اين واقعيت را ميپذيرم كه علوم انساني حتي با كمترين بودجه ميتواند منابع فرهنگي آمريكا را حفظ كند. در واقع بر اين باوريم كه هيچ يك از مؤسسات دولتي همانند ما نميتواند با بودجه كم اين قدر تأثيرگذار عمل كند.
هزينه مالي اين بنياد امكان محدودي را براي اشخاص، ارگانها و مؤسسات به وجود ميآورد تا قادر باشند با اين بودجه محدود محدود دست آورد مهمي را در علوم انساني ارائه دهند. با هزينه سال قبل كه ۲۱۰۰۰/۱ اُم بودجه فدرالي را تشكيل ميداد، بنياد علوم انساني توانست مشاركتها و كمكهاي بسيار مهمي در خصوص دموكراسي سازي ايدهها و انديشهها، راه اندازي پژوهشها و تحقيقات و انتشار علوم و دانش به وسيلهي چاپ كتابها، برگزاري جشنوارههاي فيلم، بخش مستندات راديويي و راه اندازي برنامههاي آموزشي شهروندي ايجاد كند، كه ميتواند اين دست آوردها را از كمك به آسيبهاي فيزيكي و ذهني نيروهاي امنيتي تا همايشهاي جهان اسلام مرتب كرد.
كار بنياد ملي علوم انساني را ميتوان از ايجاد چشم انداز مطالعاتي در علوم انساني تا چالشهاي رو در روي شهروندان و كشور آمريكا در اين برهه زماني در حال تغيير برشمرد. ما بر اين باوريم كه سرمايه گذاري اين بنياد در گستره انديشهها باعث سوددهي خواهد شد. اجداد ما از اهميت هنر و علوم انساني در دورهي بحران ملي آگاه بودند. در بدترين دوران ركود اقتصادي ـ در زمان ركود گسترده اقتصادي جهان ـ درصد بسيار زيادي از بودجه فدرال به هنر و علوم انساني اختصاص يافت. برنامههاي عمومي اين دوره نويسندگاني همچون جان استاينيك، رورانيل هورستون، سال بلو و هنرمنداني همچون گريت وود، جاكوب لورنس و لويس نولسون را تقويت و پرورش داد.
در همين دوره، اين بنياد از زمان آغاز كار خود در سال ۱۹۶۵ تا كنون از تحقيق و پژوهش علمي پشتيباني كرده است كه در مجموعه به ۷۰۰۰ عنوان كتاب رسيده است كه ۱۸ عنوان كتاب جايزه پوليتزر، ۲۰ عنوان كتاب جايزه بانكرافت را دريافت كرده اند...
طي تغييرات سريع جهاني و وجود هميشگي ابهام درباره آينده، حيات و سرزندگي دمكراسي قرن بيست و يكم ما، به التزام و تعهد در خصوص درك نيروي تاريخي و فرهنگي ما كه قادر به شكل دهي جهان بوده و هست، بستگي دارد. تم جديد و گستره بنياد علوم انساني پل فرهنگي ميباشد كه براي احيا و نيرو بخشيدن به پلهاي فرهنگي و ديدگاههاي مختلف موجود ديگر طراحي شده است كه همگي بخشي از زندگي يكپارچه آمريكايي را تشكيل ميدهند. اين پلها كه بر اساس احترام متقابل بنا شده است ريشه اي عميق در سنن آمريكا دارد كه تاريخ آن به نگرانيهاي بنيان گذاران آمريكا در خصوص قدرت مخربِ دموكراسي است كه جورج واشنگتن از آن به نفاق و حزب گرايي در دموكراسي تعبير كرده است. پل فرهنگي نيز براي تقويت پلهاي بين المللي در خصوص بالا بردن فهم شهروندان آمريكايي از چهارچوب اقتصاد كنوني جهان، سياست و تعاملات فرهنگي در ميان مردم طراحي شده است.
هر چند پل فرهنگي نقطه تأكيد فعاليت ما در سال ۲۰۱۲ ميباشد، اما اين بنياد همچنان پشتيبان پروژههاي سطح بالا در طيف گسترده برنامههاي علوم انساني... ميباشد. با اين وجود بودجه ۱۴۶۲۵۵ ميليون دلاري درخواستي بنياد در سال ۲۰۱۲ بازتاب كننده اولويت بندي ساختار برنامههاي ما ميباشد. ما مؤسسه اي كوچك با مأموريتي بزرگ هستيم. وظيفه ما كمك به ساخت شالودهها و زيرساخت انديشهها ميباشد و در خصوص دموكراسي سازي اين انديشهها بر ماست كه دانش قديم و تفكرات خلاق را تا حد امكان در دسترس شهروندان قرار دهيم. چنين كاري را با پايه ريزي تحقيقات بنيادي كه به نگارش كتب و مقالات علمي، تهيه مستندات و حفظ نقاط عطف تاريخي و زباني و حتي آثار باستان شناسي منجر ميشود. ما دانش و پيشرفت را با برنامه ريزي در كالجها و دانشگاهها، كتابخانهها، موزهها، نمايشگاههاي موضوعي، مؤسسات آموزشي تك موضوعي (رشتهاي)، بررسي مدلها، كرسهاي برنامهريزي و ارائهي برنامههاي مشاوره اي تكميل و اتمام ميكنيم.
تصادفي نيست كه بنياد علوم انساني آمريكا داراي شهرت و برتري داخلي (آمريكا) و بين المللي در يكي از رشتههاي جوان علمي به نام علوم انساني ديجيتالي ميباشد.
آمريكا به طور قابل توجهي نگران نرخ بالاي بي كاري ميباشد. بايد بپذيريم كه علوم مقدمات در اين زمان در حاشيه قرار گرفته است. در واقع علوم مقدماتي نه تنها ضروري و كاربردي ميباشد بلكه قلب رقابتهاي دراز مدت آمريكا است.
صحيح است كه بسياري از مشاغل همانند معاملات ساختماني مهارت محور ميباشند، اما اشتغال زايي نيازمند بينش، توجه به ارتباطات و درك جهان ميباشد. تغيير و سرعت تغيير، زمان را مشخص ميكند. هر سالي كه ميگذرد، شغلها پيچيدهتر ميشود. آموزش مهارتهاي يك شغل ميتواند كمكي هر چند ناچيز براي شغلي ديگر باشد...
آنچه هم اكنون جهان به آن نياز دارد درك و فهم و تأكيد بر شالوده آموزش ميباشد. به طوري عرفي و سنتي شالوده آموزش سه مقولهاي ميباشد. اين سه مقوله بسيار حياتي و ضروري ميباشند. با اين حال و اين سه مقوله كافي نمي باشند. آنچه كه به آن نيز نياز است مطالعاتي است به ارائهي چشم اندازي درباره دوران ما منجر شود و به شهروندان ما امكان درك جامعه خود، فرهنگهاي ديگر و فرايندهاي خلاقيت را بدهد.
براي درك و رقابت در جهان به چهار مقوله اساسي نيازمنديم كه ميتوان آنها را به چهار واقعيت اساسي تعبير كرد، كه نه تنها نيازمند دانش جهان نزديك و دور است بلكه نيازمند ظرفيت تصور قرار دادن خود در جايگاه ديگران ميباشد تا دانش را با تلاش دائم و به طور خلاق گونه اي تطبيق داد.
باز خورد تفكرات مشخصه اي از وضع موجود ميباشد. بر انگيختن ابتكارات كليد آينده ميباشد. چگونه ميتوانيم براي جايگاه خود تلاش كنيم در حالي كه فرهنگ خود و ديگر خرده فرهنگها و يا ديگر فرهنگهاي جهان را درك نكرده باشيم؟ چگونه ميتوانيم دوران و ارزش جايگاه خود را درك كنيم در حالي كه نظام افكار و اعتقادات ديگران را مطالعه نكرده باشيم و آيا ساخت آثار هنري و تقدير از هنر حس ايجاد خلاقيت را القا نمي كند؟
بينشي كه توسط رشتههاي علوم انساني و مطالعات علوم انساني ايجاد ميشود نه تنها اختيارات جامعه را سلب نمي كند، بلكه دست آوردهاي آن براي تجديد قواي موتور مولد آمريكا ضروري و حياتي ميباشد. همانطور كه به جادهها و پلها جهت عبور و مرور مردم و ترانزيت كالا نيازمنديم، به ايدهها و انديشههاي بنيادي جهت تقويت يكپارچگي اجتماعي، توانبخشي اقتصادي و انتقال ارزشهاي شهروندي نيازمند هستيم.
همان طور كه پايهگذاران بنياد علوم انساني آمريكا اظهار ميدارند: «دموكراسي نيازمند تعقل و بصيرت در شهروندانش ميباشد» به اميد انتقال رؤياهاي آمريكا به نسل آينده و به اميد رهبري جهان طبق خواستههاي خود به اميد رهبري و هدايت گسترة انديشهها و ارواح.
يادداشت:۱. سخن¬راني آقاي «اِي ليچ» رييس بنياد ملي علوم انساني آمريکا در مجلس نمايندگان اين کشور (۱۱ مي ۲۰۱۱) از اين جهت اهميت دارد که رابطه علوم انساني با سياست¬هاي ملي و جهاني آمريکا در لابه¬لاي اين اظهارات مشخص مي¬شود. آقاي «اِي ليچ» براي اين¬که بودجه بيش¬تري براي مؤسسه متبوع خود دريافت کند، از فوايد علوم انساني براي پيشبرد برنامه¬هاي سياسي و فرهنگي آمريکا سخن مي¬گويد و آنها را به تصويب بودجه بالاتر براي پيشبرد پروژه¬هاي علوم انساني ترغيب مي¬کند.
۲. آقاي ليچ معتقد است علوم انساني، به دنبال توليد انديشه¬هاي بنيادي و ساخت شالوده¬ها و زيرساخت¬هاي فکري و حفظ منابع فرهنگي آمريکاست. علوم انساني با دموکراسي¬سازي ايده¬ها و انديشه¬ها بايد نسل کنوني و آينده آمريکا را به¬گونه¬اي تربيت کند که براي رهبري دنيا در گستره انديشه¬ها و ارواح آماده باشند و قدرت شکل-دهي به جهان را پيدا کنند.
۳. «پل فرهنگي» تم جديد بنياد ملي علوم انساني آمريکاست که براي احيا و نيرو بخشيدن به پل¬هاي فرهنگي و ديدگاه¬هاي موجود ديگر طراحي شده است. بر اين اساس، شهروندان آمريکايي بايد فهم بالاتر از چهارچوب اقتصاد کنوني جهان، سياست و تعاملات فرهنگي بيابند؛ چون اگر فرهنگ خود و خرده¬فرهنگ¬هاي و نظام افکار و اعتقادات ديگر، درک نشود، نمي¬توان ارزش و جايگاه آمريکا را شناخت. و همان¬گونه که به جاده¬ها و پل¬ها جهت عبور و مرور مردم و ترانزيت کالا نياز است، به ايده¬ها و انديشه¬هاي بنيادي جهت تقويت يک¬پارگي اجتماعي، توان¬بخشي اقتصادي و انتقال ارزش¬هاي شهروندي نياز وجود دارد.
۴. به گفته ليچ، علوم انساني در دوران بحران¬¬هاي اقتصادي هم نقش¬آفرين است. در بدترين دوران روکود اقتصادي، درصد بسياري از بودجه فدرال به هنر و علوم انساني اختصاص يافت و نويسندگان بزرگي پرورش يافتند. ظاهراً منظور وي اين است که در بحران کنوني اقتصادي نيز نبايد از نقش ارزنده علوم انساني غفلت شود.
(تحليل از آقاي نوروزي)