به گزارش پایگاه اطلاع رسان فرهنگستان علوم اسلامی،به نقل از فکرت،حجتالاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند، پژوهشگر و عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در مورد مساله «شهرت» مسائلی را در مصاحبه مطرح کرده که متن آن ارائه می گردد:
***
برای شروع بحث، بفرمایید که ریشه علاقهمندی انسان به دیدهشدن چیست؟
اهمیت به دیدهشدن، به یک معنا علاقهمندی فطری انسان است؛ اما این علاقهمندی فطری ریشه در یک فطرت اولیهای بیشتری دارد و آن اینکه انسان علاقه به مفیدبودن دارد؛ علاقه دارد که منشأ اثر باشد و بیهوده زندگی نکند. همان مبنا و سنتی که خداوند متعال در قرآن میفرمایند «مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا»[۱]، آسمان و زمین و کلیه کائنات را به باطل نیافریدیم، فطرت و فلسفه خلقت انسانها هم کمالجویی و مفیدبودن است. یکی از لوازم اینکه انسان مفید و کارش موثر باشد این است که قابلیتش مورد توجه قرار گیرد تا از قابلیت او استفاده بشود. لذا انگیزه دیدهشدن به عبارتی در قدم اول به فطرت انسان برمیگردد.
اما همانطور که انسان همیشه بر فطرت الهی خودش باقی نمیماند و میتواند بر این فطرت سرپوش بگذارد و یک هویت ثانوی برای خودش ایجاد کند، در خصوص بحث شهرت نیز همینطور است. ممکن است فطرت الهی انسان دستخوش تغییر شده و به شهرتطلبی تبدیل شود که ریشه این شهرتطلبی، قدرتطلبی و نفعپرستی میتواند باشد؛ در این صورت طبیعتاً علامت خوبی برای رشد انسان نیست.
شهرت -جدای از بحث دیدهشدن و سلبریتیها- در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است؟
بر اساس همین مقدمهای که عرض کردم، نمیشود به صورت مطلق گفت شهرت خوب یا بد است، و یا انسان باید به دنبال شهرت باشد یا نباشد؛ بستگی دارد این شهرت را در چه مسیری استفاده میکند. چنانکه امیرالمؤمنین (ع) که به قدرت رسیدند، و طبیعتاً قدرت ملازم با شهرت است و یکی از جلوههای به شهرت رسیدن قدرتیافتن است، حضرت فرمودند اگر من بتوانم حقی را احقاق کنم و باطلی را ممانعت کنم این خرقه خلافت ارزش دارد والّا به اندازه عطسه یک حیوان بیمار هم ارزش ندارد.
به همین دلیل، شهرت یک امر ابزاری است؛ بستگی دارد که این سرمایه در چه مسیری استفاده شود. اگر در مسیر اقامه حق به کار گرفته شود و منشأ آن هم صداقت و درستی باشد، طبیعتاً این شهرت در مسیر درست قرار دارد. علاوه بر معصومین (ع)، نمونههای بسیاری از این شهرت در سیره مؤمنین وجود داشته که از شهرت به درستی استفاده کردند؛ مثل علما، هنرمندان، فلاسفه و صاحب مهارتهایی که در طول تاریخ به فرهنگ اهل بیت خدمت و از شهرتشان در مسیر صحیح استفاده کردند؛ از اینها نمونههای بسیاری در تاریخ وجود دارد. در نقطه مقابل هم افرادی بودند که از صدر اسلام تا امروز، از شهرت برای قدرتطلبی و به استثمار درآوردن سایر انسانها و برای مطرحشدنشان و رسیدن به ثروت و مکنت استفاده کردند؛ طبیعتاً این به معنی انحراف در استفاده از این ظرفیت و سرمایه خدادادی است.
نگاه غرب به شهرت به چه شکل است؟ مثل نگرش اسلامی دستهبندی میکنند که شهرت در مسیر درست یا غلط قرار دارد؟ یا مسئله شهرت به طور کلی دارای ارزش است؟
شهرت یکی از ظرفیتها و سرمایههای اجتماعی محسوب میشود و مثل بقیه سرمایههایی که در هر فرهنگ و جامعهای متناسب با آن فرهنگ و جامعه جهتگیری میشود و هم مبدأ تولید آن سرمایه مشخص میشود و هم مسیر بهرهمندی از آن سرمایه مشخص میشود، در جوامع دیگر هم اینطور است. در غرب هم اینکه چه افرادی با چه ساز و کاری به شهرت میرسند و آنهایی که زمینه شهرت را برای افراد مشهور فراهم کردند از آنها چه بهرهای میبرند، طبیعتاً تابع فرهنگ غالب و مسلطی است که در آن جامعه وجود دارد.
در فرهنگ غرب که محورش انسانمحوری است و خداپرستی نیست، طبیعتاً وقتی انسان محور و منفک از فطرت الهی شد، به یک حیوان درندهخو و طماع تبدیل میشود که برای ارضای شهوات خودش از هر وسیلهای استفاده میکند و هیچ حد یقفی برای خودش قائل نیست. جامعهای که در آن، چنین فرهنگی تسلط پیدا کند، به شهرت رساندن انسانها و بهرهگیری از شهرتی که پدید میآید هم در همین مسیر استفاده میشود. لذا میبینید که در کنار شهرتی که به واسطه هنر و رسانه در دنیای غرب برای افراد ایجاد میشود، بلافاصله و در مسیر این شهرت اژدهاهای چندسری وجود دارند که بیش از منافعی که به آن فرد شهرتیافته میرسد، در قِبَل شهرتی که برای او ایجاد کردهاند، او را میدوشند و از او استفاده میکنند.
مثلاً ورزشکارانی که به یک معنا اگر حواشی اخلاقی نداشته باشند از سالمترین گروه سلبریتیها محسوب میشوند را ملاحضه بفرمایید که چگونه مثل یک عروسک با آنها بازی میکنند و از آنها بهره میبرند و کمپانیهای چند ملیتی چگونه از وجاهت ظاهری که برایشان ایجاد کردهاند چندین برابر بهرهمند میشوند؛ البته منافعی را به جیب آن فرد شهرتیافته میریزند تا او به این تله و دامی که نظام سرمایهداری مقابل او قرار داده، تن بدهد. معمولاً هم اینها دارای تاریخمصرف هستند و هنگامی که تاریخمصرف آنها تمام شد، مثل یک تفاله آنها را کنار میاندازند و به سرعت بهفراموشی سپرده خواهند شد و افراد دیگری را عَلَم میکنند و از اینها نیز همان بهره را میبرند.
جالب اینکه، این تجربه نسلها تکرار شده؛ در دنیای معاصر و کسانی که به عنوان سلبریتی محسوب میشوند، اگر به گذشتگان خود نگاه کنند، این تجربه تلخ را مشاهده میکنند. اما با این وجود، طمع و شهوت نسبت به دیدهشدن و کسب منافع مادی که نسبت به بهره صاحبان قدرت و ثروت چیزی نیست، آنها را وا میدارد تا در این مسیر حرکت کنند و نگاهی به پشتسرشان نداشته باشند.
با اینکه یکسری از مردم با اهداف سلبریتیها آشنا هستند، اما دوست دارند افراد مشهور و سلبریتی را ببینند و مدام پیگیری کنند. به نظر شما این میل به پیگیریِ افراد مشهور ریشه در کجا دارد؟
یک حد از این علاقه طبیعی است؛ یعنی افراد به هنرمندان، ورزشکاران و هرکسی که توانمندی را از خودش به صورت متفاوت و برجستهتر نشان داده علاقه دارند، به دلیل اینکه افراد -به ویژه نسل جوان و نوجوان- به دنبال الگوهای موفقتری میگردند و با پیگیریکردن سلبریتیها انگیزه پیدا میکنند و میکوشند تا خودشان را در مسیر آنها قرار دهند و به موفقیتهای آنان دست یابند و بلکه از آنها پیشی بگیرند. بنابراین اگر این مشهورشدن در مسیر مثبتی اتفاق بیفتد و افرادی به عنوان ورزشکار حرفهای الگو شوند و دیگران هم در دامنه آنها به سمت ورزش حرفهای حرکت کنند، این اشکالی ندارد و میتواند ظرفیتسازی برای جامعه محسوب شود.
اما چیزی که نگرانکننده میشود این است که اولاً یک نگاه افراطی به این مسئله اتفاق بیفتد و بیش از حد نیاز و ظرفیت جامعه به یک صنف یا یک گروه توجه شود و بدتر اینکه، افرادی که به عنوان سلبریتی شناخته میشوند پرورش و فرهنگ لازم برای رعایت شئوناتی که به عنوان یک شهروند در جامعه اسلامی باید داشته باشند را پیدا نکرده باشند و حواشی را برای خودشان ایجاد کنند و یا تن دهند که دیگران این را ایجاد کنند؛ آنوقت الگوسازی به انحراف کشیده میشود و اینطور نیست که فرد (مشهور) الگوی ورزشی برای جوان یا نوجوان محسوب شود، بلکه او میشود شخصیتی که اگر خدایناکرده شخصیت اخلاقمداری نباشد یا اهل انضباط و رعایت شئونات اسلامی و شرعی نباشد، طبیعتاً جذابیتی که ایجاد شده ترکیب میشود با حواشیای که نباید و اثر منفی خودش را بر افرادی که این دسته از افراد را دنبال میکنند، برجای میگذارد.
از نظر شما چرا سلبریتیها نسبت به الگوهای واقعی جامعه مثل علما و شهدا و شخصیتهایی مانند سپهبد سلیمانی –البته زمانی که در قید حیات بودند- بیشتر دیده میشوند؟ به عبارت دیگر، دلیل تغییر جایگاه سلبریتیها با الگوها و شخصیتهای واقعی و اصیل چیست؟
این سوال شما را به دو سوال تفکیک میکنم. یک سوال این است که چرا مردم، سلبریتیها را دنبال میکنند؟ سوال دیگر اینکه چرا این افراد از فرهنگ جامعه خودشان فاصله میگیرند و در مسیری که مناسب و در شأن آنها و جامعه هست، خودشان را قرار میدهند.
اینکه مردم چرا در این مسیر قرار میگیرند، همانطور که در توضیحات قبلی عرض کردم، وقتی شهرت با رسانه و جذابیت و حاشیه ترکیب شود، باعث میشود افراد به یکسری از امور به صورت کاذب و غیر معمول مشغول بشوند؛ یعنی بیش از حد طبیعی به آن مسئله بپردازند.
اما اینکه چرا سلبریتیها به این وضعیت تن میدهند، یک عامل داخلی و یک عامل خارجی دارد. عامل داخلی این است که نظام پرورشی مناسبی همراه و قرین با این افراد نیست؛ از زمانی که در معرض این شهرت قرار میگیرند و قابلیتهایی -هنر، ورزش و…- را کسب میکنند و همچنین بعد از اینکه در مسیر شهرت قرار میگیرند، خودشان را همچون فارغالتحصیل از نظر فرهنگی و اخلاقی به حساب میآورند و به منابع سالم و موجهی خودشان را متصل نمیکنند که تغذیه بشوند و شخصیتشان به شکل درستی که پایهگذاری شده، در همان مسیر درست قرار بگیرد.
در سنت اسلامی ما مسئله موعظه سنتی بوده که اهل بیت (ع) به آن عمل میکردند. پیامبر اسلام (ص) به جبرئیل میفرمودند که من را موعظه کن؛ با وجود اینکه پیامبر خودشان خاتم انبیاء و مبدأ و منشأ موعظه برای کل بشریت در کل تاریخ بودند، اما این را لازم میدانستند؛ درحالی که ایشان معصوم و اشرف معصومین بودند. بنابراین اینکه انسان یک مرشد و هدایتگر متقی و اهل معرفت را کنار خودش داشته باشد و مراقبت کند از او، این را متأسفانه نداریم و در نقطه مقابل در موج جو رسانهای که برای آنها (سلبریتیها) ایجاد میشود و این را کسانی که میخواهند از سلبریتیها استفاده کنند، ایجاد میکنند، در این جو و فضا قرار میگیرند و این موج افراد مشهور را با خود میبرد.
عامل خارجی هم الگوپذیری سلبریتیها از ساز و کار شهرت و ارتباط و محبوبیت اجتماعی در خارج از مرزهای کشور است. همانطور که در جامعه غرب اینکه افراد با چه انگیزهای شهرت پیدا کنند و چگونه از شهرتشان استفاده بشود امری است که هرچه جلوتر آمده، تعریف و ساز و کار و حتی نرخ معینی پیدا کرده است، وقتی ورزشکار ما الگوی برتر خودش را ورزشکارهایی میداند که کمپانیهای چند ملیتی اسپانسر او هستند، طبیعی است فکر میکند باید همان ساز و کار را تعقیب و دنبال کند. این الگوپذیری غلط باعث میشود که عامل منفی ایجاد شود و در مسیر نامناسبی قرار بگیرند.
باتوجه به فعالیت سلبریتیها که در عرصههای گوناگون –سیاسی، اجتماعی و…- اعم از انتخابات دخالت و اثر گذاری میکنند و ضررهایی را هم به جامعه وارد کردهاند، آیا میتوان کاری کرد تا سلبریتیها به جایگاه اصلی خودشان بازگردند و در همه امور دخالت نکنند تا سرنوشت و جو جامعه به راحتی تغییر نکند؟
این سوال هم دو نکته دارد. همانطوری که در اکثر اصناف اجتماعی این قاعده وجود دارد که طلافروش در کار آهنگر دخالت نمیکند و برعکس، از این زاویه اگر به موضوع نگاه کنیم ترکیب اخلاق و قانون افراد را ملزم میکند به اینکه در حیطه تخصص و مهارت خودشان اظهارنظر کنند. جنبه دیگر این است که یکسری مسائل عمومی در کشور وجود دارد و افراد به صورت عمومی هم قدرت تشخیص دارند و هم حق اظهارنظر.
فرض بفرمایید همانطوری که در زمان انتخابات هر شهروندی باید قابلیت این را داشته باشد که به تشخیص برسد که به چه فردی رأی بدهد، افرادی که از آنها تحت عنوان سلبریتی یاد میشود هم این حق را مانند سایر شهروندان دارند که به یک فردی رأی بدهند. همانطوری که گروههای مرجع دیگر حق اظهارنظر دارند، چه بسا برای این افراد (سلبریتیها) نیز به عنوان یک شهروند و نه به عنوان یک متخصصِ دانش سیاسی، این حق محفوظ باشد که این اظهارنظر را آنها هم انجام دهند.
از بحث دوم میخواهم این نتیجه را بگیرم که نگرانی ما بیش از آنکه از اظهارنظر این نوع افراد در مسائل عمومی جامعه، مسائلی که انتظار میرود میانگین آحاد جامعه نسبت به آنها بصیرت و تشخیص و موضعگیری داشته باشند، از اینکه سلبریتیها این قابلیت را داشته باشند نباید نگران باشیم. اما آنچه که عامل نگرانی میتواند باشد این است که این تشخیص درست اتفاق نیفتد و تحت تاثیر عواملی که نباید این تشخیص و موضعگیری اتفاق بیفتد؛ آنوقت این سرمایه به ضد خودش تبدیل میشود.
بنابراین اگرچه به دلیل بحثهایی که تاکنون داشتیم سخت است، اما باید ظرفیت بصیرت، شناخت، اخلاق و معنویت را در این طیف ارتقا دهیم. البته این کار یکباره اتفاق نمیافتد و باید در طولِ مسیرِ حرکت اتفاق بیفتد. آن وقت اگر این افراد در مسائل عمومی اظهارنظر کنند، نه تنها نگرانکننده نیست، بلکه میتواند به عنوان یک سرمایه مورد استفاده هم باشد.
البته در بهترین حالت اینگونه نیست که همه از این تقیدی که در موردش صحبت میکنیم برخوردار باشند یا به یک اندازه از آن بهرهمند باشند، اما مهم این است که جریان غالبی از این گروه و در این گروه وجود داشته باشد که اینها خودشان نسبت به گروه دیگری که ممکن است انضباط لازم را نداشته باشند، بازدارندگی ایجاد کنند.