حجتالاسلام محمدرضا کتابی؛ (3)
انقلاب اسلامي نماد جبهه حق در دوران معاصر
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۵۳
پيروزي انقلاب اسلامي به معني ظهور يک قدرت جديد است، قدرتي که در حال توسعه قدرت بوده و مفهوم قدرت را نيز تغيير داده و ثابت کرده است که قدرت در ايمان و شهادت طلبي است. در اين گفتمان، قدرت به سلاح اتمي و استراتژيک تعريف نميشود و ميتوان بدون اين سلاحها نیز ابرقدرت بود.
حجت الاسلام محمدرضا کتابی
پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در بخش اول و دوم سلسله یادداشت های حجتالاسلام محمدرضا کتابی در خصوص «مفهوم شناسي، ماهيت و ابعاد جنگ نرم»، ريشه و مبانی جنگ نرم در قالب درگيري دائمي دو جبهه حق و باطل توصيف گرديد. نویسنده، مدرنيته را به عنوان نماد پيچيدگي جبهه باطل مورد بحث و بررسي قرار داده و ابعاد تهاجم همه جانبه آن به جبهه ايمان و فرهنگ و هويت ديني را به اختصار بيان کرده است. در بخش سوم يادداشت، انقلاب اسلامي به عنوان نماد و پرچم حق در دوران معاصر ملاحظه می گردد و به ابعاد رویارویی آن با تمدن مادي به اختصار اشاره ميشود.
۱ـ چيستي و ماهيت انقلاب اسلامي
یکم: انقلاب اسلامي در ذات خود يک حرکت اسلامي و يک انقلاب و جوشش حقيقي و معنوي است که از باطن عالم آغاز شده و به طور کلي، ماهيت اسلامي دارد.
با این وصف، اين انقلاب نه ماهيت دمکراتيک و پارلمانتاریستی دارد و نه يک انقلاب سوسياليستي است که در قالب مبارزات مسلحانه ساماندهي شود، بلکه حرکتي است اسلامي که با شيوه جديد و ساماندهي مردمي بر اساس فرهنگ اسلام و مطالبات اسلامي و ادبيات ديني محقق شده است.
اين انقلاب بسيار فراتر از يک مبارزه و انقلاب ضد استبدادي و ضد استکباري بوده و حرکتي براي احياء مجدد معنويت اسلام در جهان و در پي حکومت فراگير اسلامي است.
دوم: در يک نگاه فلسفه تاريخي، انقلاب مبارک اسلامي ايران، تبلور عيني ديگري از نزاع هميشگي دو جبهه حق و باطل در طول تاريخ است. در حقيقت پيروزي انقلاب اسلامي ايران مرحله بلوغ و نقطه عطف ديگري در تقابل دو جريان تاريخي حق و باطل و نقطه تلاقي جريان تکامل تاريخ با تحولات اجتماعي جامعه شیعی و ايران بوده است. از اين واقعيت نميتوان چشم پوشيد که انقلاب اسلامي مرحله تکامل تفکر شيعي است. انقلابي که بر اساس نظام معرفتي شيعي و با اهداف و آرمانهاي جامعه شيعي و با مديريت رهبر معنوي و مرجع تقليد شيعي و در بستر تحولات جامعه شيعي در عالم اتفاق افتاد و دلهاي بسياري را متوجه نورانيت وجودي خويش کرده است.
براساس اين نگاه، انقلاب اسامي ايران يکي از مقاطع مهم حرکت تکاملي جبهه حق و باطل و به عنوان پرچمدار اين جبهه در مقطع زماني ظهور مدرنيته و حاکميت تمدن مادي و هجوم همه جانبه آن به دين و اعتقادات و طرد و انزواي دين و دينداران از عرصههاي حيات اجتماعي بشر ميباشد.
اين انقلاب انفجار نور درظلمتکده تمدن مادي و يک حرکت و خيزش تمدني بر عليه کليت تمدن غرب و محصول مقاومت جبهه ايمان در مقابل حرکت مدرنيته و تماميت خواهي آن است و موجي است که بر عليه اين گسست از فطرت برخاسته است و در پي آن است که حيات اجتماعي بشر را به بستر عبوديت تبديل کند.
سوم: شکلگيري انقلاب اسلامي براساس نگاه جامع و حداکثري به دين و اسلام است. ديني فراگير که ناظر به تدبير حيات اجتماعي و تاريخي انسان است. انقلاب اسلامي ظهور اين قرائت از اسلام و ظهور باطني دین در عرصه حيات اجتماعي بشر و حرکتي جان دار و عميق به سوي ديني سازي زندگي بشر بوده و خود نيز يک عبادت جمعي و اجتماعي است که نتيجه آن استعلاء و تغيير موازنه قدرت به نفع کلمه توحيد در عالم ميباشد.
چهارم: دنياي مدرن تلاش ميکند که اين نکته را القاء کند که مدرنيته تنها راه سعادت و تنها راه پيش روي بشر است. پيام و ارمغان جديد و منطبق با فطرت انسانی انقلاب اسلامي اين است که براي رسيدن به رفاه و سعادت، نيازي به کنار گذاشتن خدا و دين از حيات بشر نيست و ميشود که در سايه توحيد به سعادت و امنيت، رفاه، عدالت و معنويت دست يافت. انقلاب اسلامي مدعي است که سعادت آدمي با عبوديت و معنويت گره خورده است و سعادت در دنيا و آخرت را از مجرای عبوديت و تعاليم انبياء دنبال ميکند و در پي پيوند زدن دين و دنيا، دنيا و آخرت و پاسخ به همه نيازهاي مادي و معنوي از بستر بندگي و عبوديت است.
۲ـ اهداف و آرمان های انقلاب اسلامي
یکم: اقامه کلمه توحيد بر جهان و جريان آن در تمامي زواياي حيات بشر از مهم ترین اهداف انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامي اراده کرده است که دين را وارد عرصه زندگي بشر نمايد، بگونهاي که ولايت الهي و به تعبيري، معنويت، حيات، نورانيت و هدايت در همه شئون زندگي بشر جاري گردد و توحيد و بندگي حداکثري خداي متعال در عالم و در مقياس جامعه جهاني اقامه شود. در واقع اصلي ترين شاخصه انقلاب اسلامي اين است که ميخواهد دوباره دین را به عنوان يک عامل تأثير گذار و تعيين کننده وارد عرصه فرآيندهاي اجتماعي کند.
در حقیقت انقلاب اسلامي يک حرکت و انفجار معنوي است که هدف آن احياء معنويت و عدالت در کل جامعه بشري ميباشد. گرايش به معنويت و تمايل به اخلاق کريمه و بندگي خداي متعال، يک انگيزه جدي و فطري در نهاد بشر است و انقلاب اسلامي بنابر آن دارد که اين انگيزه فطري و هويت معنوي را از نو در جهان احياء نمايد و مطالبات و ذائقه جامعه جهاني را به سمت گسترش عبوديت و معنويت و تعلق به حاکميت وحي و معنويت بر مديريت حيات بشر را بر محور ولايت ولي خدا در جامعه تغيير دهد.
در کنار موج گرايش به معنويت، ايجاد يک بيداري و عدالت خواهي معنوي در همه ابعاد اجتماعي بر محور توحيد و حضور دین در تعريف عدالت سياسي، فرهنگي و اقتصادي در مقياس ملي و جهاني، از اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي است که به لطف خداي متعال، اين تغيير مطالبات و انگيزهها در نهايت تبديل به يک انقلاب جهاني در مسير ايجاد تمدن الهي به دست مبارک حضرت ولي عصر ارواحنا فداه خواهد شد.
ظرفيت انقلاب اسلامي نیز، ظرفيت تمدن سازي است و نقطه عطفي براي دستيابي به تمدن اسلامي می¬باشد. در واقع يک خواست تمدني وجود داشته که تبديل به انقلاب اسلامي شده است و اين حرکت، برخواسته از لايههاي معنوي و دروني است که در نهايت، اقامه تمدن ديني را ميجويد. بدون ترديد اين ظرفيتِ برخاسته از ايمان، قدرت ايجاد جسارت علمي ـ فرهنگي را نيز خواهد داشت و سر آغاز يک تحول عظيم در جهان است.
دوم: بزرگترين آرمان و هدف عالي انقلاب اسلامي اقامة کلمة توحيد در جهان و برافراشته شدن پرچم ولايت و ظهور حضرت بقيه الله ارواحنا فداه در عالم است و در حقيقت، تمامي گامها و مراحل و ديگر اهداف انقلاب، مقدمهاي براي ظهور حضرت است.
نگاه امام (رض) به عنوان بنيانگذار انقلاب اسلامي، به مأموريت انقلاب، يک مأموريت فراگير است و محدود به اهداف ملي و حتي منطقهاي نيست. حضرت امام نزديک به ۷۲ روز قبل از رحلت شان در پيامي به ياد ماندني به مهاجرين جنگ تحميلي ميفرمايند: «مسئولان ما بايد بدانند که انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت ارواحنا فداه است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت دهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قراردهد.» و نسبت به مأموريت دولتها توصيه ميکنند «مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظهاي مسئولين را از وظيفهاي که بر عهده دارند منصرف کند، خطر بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد ولي اين بدان معنا نيست که آنها را از اهداف عظيم انقلاب که ايجاد حرکت جهاني اسلام است منصرف کند» و در ادامه به الزامات اين حرکت و هدف عظيم اشاره کرده و ميفرمايند: «من يار ديگر از مسئولين بالاي نظام جمهوري اسلامي ميخواهم که از هيچ کس و از هيچ چيز جز خداي بزرگ نترسند و کمرها را ببيندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و فحشاي سرمايه داري غرب و پوچي و تجاوز کمونيسم نکشند که ما هنوز در قدمهاي اول مبارزه جهاني خود عليه غرب و شرقيم.»
سوم: حاکميت مفاهيم جديد بر جهان و تغيير ساختارهاي جهان و به تبع آن، تغيير صفبندي جهاني و موازنه و معادلات قدرت از ديگر اهداف کلان و در مقياس جهاني انقلاب اسلامي است. انقلاب اسلامي ميبايست غايت انتظار و مطالبات بين المللي را از توسعه ی بهره وري مادي، به توسعه معنويت خواهي و تقرب به خداي متعال تغيير دهد. در اين صورت ملتها مديريت مادي را نپذيرفته و قائل به حکومتهاي مادي نيستند.
بديهي است که با تغيير جهتگيري انتظارات، تعاريف بين المللي و احکام و مناسبات آن عوض شده و تعريف از حق باطل و عدالت تغيير کرده و در اين شرايط، تعريف از عدالت در نظام مناسبات مادي، غير عادلانه جلوه ميکند. در اين صورت انتظارات جديدي در وجدان بشر ايجاد شده و طبيعي است که تسليم تعاريف بين المللي نشده و با آنها درگير ميشود. در واقع افق مديريت ديني و مهمترين سطح تصرف و دخالت آن در حد توسعه، اين است که ساختار بين المللي را از راه تغيير موازنه قدرت بر هم بزند و از سويي ديگر با پی ریزی یک عقلانیت جدید دینی، شالودههاي نظري و بنيانهاي فکري هماهنگ کننده اين تعاريف و احکام را تحويل بدهد.
با اين وصف، علت اصلي درگيري تمدن مادي با انقلاب اسلامي در همين نکته نهفته است؛ يعني حضور انقلاب در مقياس تغيير تعاريف توسعه و شکستن اين چهارچوبه و حاکميت مفاهيم جديد بر تعاريف حاکم بر جهان و ايجاد ترديد در ذهنيت و وجدان جامعه جهاني نسبت به تعاريف و مفاهیم سياسي، فرهنگي و اقتصادي ارائه شده توسط مکتب رقيب و تمدن مادی. در حقیقت مشکل ما و جهان غرب و استکبار، مشکل تقابل دو نوع ايدئولوژي و دو نوع جهانبيني است. نوع نگاه اسلام و انقلاب اسلامي به مفاهیم و مقولاتی چون جهان، انسان، تاریخ، سياست، فرهنگ، اقتصاد، رفاه، امنيت، معنويت، سعادت، اخلاق و عدالت کاملاً با نوع نگاه غربيان متفاوت است.
به عنوان مثال باید دید که چرا آمريکا به راحتي وارد جنگ با چين نميشود و سعي ميکند آن را مهار کند. آنها نگران كشوري مانند چين نيستند، اما چرا با انقلاب اسلامي و امام (ره) کنار نميآيند؟ چون انقلاب اسلامي از جنس آنها نيست و در چارچوب ادبيات توسعه غرب تعريف نميشود. اما تحولات چين در چارچوب توسعه غربي تعريف ميشود؛ يعني چين قصد ندارد تعاريف حاکم بر جهان را تغيير دهد بلكه درون همان تعاريف به دنبال سهم خواهي بيشتر است. جمهوري اسلامي به دنبال سهم خواهي در اين موازنه نيست بلكه ميخواهد موازنه را به نفع فرهنگ اسلام تغيير دهد و تلاش ميكند تا معادلات حاکم بر جهان و به تبع آن ساختارهاي حاکم را بشکند.
پيروزي انقلاب اسلامي يک نمونه عيني ولو نسبي از ساختار جديد سياسي را به نمايش گذاشته است که ميتواند مجراي جريان آن تعاريف باشد و اين جهت گيري، منشأ اصلي درگيري تجدد با انقلاب اسلامي است.
ممکن است بسياري طرح اين ادعا و آرمان ها را يک شعار و رجز خواني بدانند، ولي اينگونه نيست، چرا که اگر چنين بود، دشمن اين قدر براي خاموش کردن چراغ انقلاب اسلامي هزينه و سرمايه گذاري نميکرد. نزديک به چهار دهه است که غرب براي شکست انقلاب مشغول به تدبير است و در پي خاموش کردن اين نقطه کانوني تمدن اسلامي است. اگر اين کانون براي نظام مادي، بحران ساز نبود و نظام سرمايه داري و ليبرال دمکراسي را تهديد نميکرد، اين همه سرمايه گذاري و مخالفت معنايي نداشت. اين تقابل هم جانبه به دليل اين است که انقلاب اسلامي ظرفيت عبور از مرزهاي جغرافيايي و يک حرکت تمدني را دارد.
۳ـ ظرفيت انقلاب اسلامي براي تغيير فضاي جهان و عبور از پيچ تاريخي
انقلاب اسلامي نشان داده است که ظرفيت جهاني شدن و عبور از مرزهای جغرافیایی خود را دارا ميباشد. اين حرکت و جوشش به سمت احياي معنويت در درون دنياي اسلام و بيداري اسلامي و سپس احياي معنويت در کل جامعه جهاني پيش خواهد رفت و اين جوشش معنوي توأم با سياست و موضعگيري اجتماعي به تدريج به بلوغ خواهد رسيد و با اين فرض به طور حتم، معادلات حاکم بر جامعه جهاني را تغيير ميدهد و فضاي حاکم بر عالم را عوض خواهد کرد.
رهبر معظم انقلاب در اين زمينه ميفرمايند: «بدانيد امروز تاريخ جهان، تاريخ بشريت، بر سر يك پيچ بزرگ تاريخى است. دوران جديدى در همه ى عالم دارد آغاز ميشود. نشانه ى بزرگ و واضح اين دوران عبارت است از توجه به خداى متعال و استمداد از قدرت لايزال الهى و تكيه ى به وحى. بشريت از مكاتب و ايدئولوژى هاى مادى عبور كرده است. امروز نه ماركسيسم جاذبه دارد، نه ليبرال دموكراسى غرب جاذبه دارد» معظم له در ادامه با اشاره به دیکتاتوری حاکم جهانی درقالب شبکه های فاسد و خبیث صهیونیستی و آمریکا و پیروان آن می فرمایند: «اين پيچ تاريخى اى كه گفتم، عبارت است از تحول از سيطره ى چنين ديكتاتورى اى به آزادى ملتها و حاكميت ارزشهاى معنوى و الهى؛ اين پيش خواهد آمد؛ استبعاد نكنيد»(۱۰/۱۱/۱۳۹۰)
به لطف الهی اين امر بر محور اسلام و انقلاب اسلامی در حال تحقق است و معنويت در حال ظهور مجدد و دولت جهاني سکولار در حال فروپاشي است و به نظر مي رسد اين همان مفهوم پيچ تاريخي از نظر رهبر معظم انقلاب است.
ظهور این قدرت اثر گذار و فعال، مسير تاريخ را برخلاف تصور پرچم داران تجدد تغيير ميدهد. فيلسوفان اجتماعي غرب پايان تاريخ را به دستيابي به الگوي ليبرال دمکراسي به عنوان آخرين و بهترين الگوي زندگي، تعريف ميکردند، اما انقلاب اسلامي، با معرفي يک الگوي جديد، مسير حرکت بشر را تغيير داده و به سمت مسير پاياني حقيقي تاريخ که عصر ظهور است، سوق داده است.
بنابر این پيروزي انقلاب اسلامي به معني ظهور يک قدرت جديد است، قدرتي که در حال توسعة قدرت بوده و مفهوم قدرت را نيز تغيير داده و ثابت کرده است که قدرت در ايمان و شهادت طلبي است. در اين گفتمان، قدرت به سلاح اتمي و استراتژيک تعريف نميشود و ميتوان بدون اين سلاحها نیز ابرقدرت بود. اينکه امروز آمريکا که يک قدرت اتمي است، با تمام قوا و ظرفيت خود به ميدان آمده است و با يک سرمايه گذاري وسيع، امپراتوري خبری، سامانههاي نظامي و امکانات سياسي و فرهنگي خود و حتي سازمانهاي بين المللي را در مقياس جهاني به ميدان مبارزه با انقلاب اسلامي آورده است، به معني ظهور يک ابر قدرت جديد است که صف بنديهاي دشمن را بر هم زده و به او اجازه دستيابي به اهدافش را نداده است و موفق شده است ائتلاف جديدي را در مقابل ائتلاف آمريکايي شکل دهد و يکي از صاحبان حق وتو را تا حدود زيادي با خود همراه کند.
۴ـ طراحي جنگ نرم همه جانبه عليه اسلام و انقلاب اسلامي از سوي تمدن مادي
انقلاب اسلامی راه جدیدی را در فضای عالم گشوده است، لذا همه ایدئولوژیهای برآمده از رنسانس، با آن مخالف هستند. اینکه چین مائویی و آمریکای لیبرال دموکراسی و شوروی کمونیست در دوره اوج انقلاب اسلامی از نظام پهلوی دفاع میکردند و هر سه بر علیه انقلاب اسلامی موضع میگرفتند، به همین نکته بر می گردد. آنها ملاحظه می کردند که این انقلاب حرکتی از سنخ حرکت های برآمده از رنسانس نیست و راه جدیدی را نشان می دهد که به سرعت از مرزهای خود عبور می کند و ظرفیتش ظرفیت توسعه یاب است. به همين دليل همه ايدئولوژيهاي بر آمده از رنسانس و تفكر سكولار با آن به مخالفت پرداختند.
امروز در حقيقت وجود يک جنگ سخت و نرم تمام عيار سياسي، فرهنگي و اقتصادي بر عليه اسلام و انقلاب اسلامي و جهان اسلام امری انکار ناپذير است. ظهور اين رقيب قدرتمند، دشمن را به دغدغه و تکاپو انداخته و به همين دليل با تمام توان به جنگ اسلام آمده و همة توانايي خويش را براي نابودي اسلام و انقلاب اسلامي بکار گرفته است.
ناکامي آمريکا در اعمال نظام تک قطبي و در مقابل، تحکيم و ثبات و رشد فزاینده انقلاب اسلامي و نقش تعيين کننده آن در عرصه تحولات منطقهاي و جهاني و فائق شدن بر تمامی چالش های سیاسی و نظامی و امنیتی، ناکارآمدي جنگ سخت عليه ايران و انقلاب اسلامي را به اثبات رسانده و آمريکا و نظام سلطه را به سمت طراحي يک جنگ نرم همه جانبه و در تمامي ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و با پيچيده ترين معادلات عليه انقلاب اسلامي و جهان اسلام سوق داده است.
ادامه دارد...
101