علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 187
حجت الاسلام مصطفی جمالى‏
اصول و مبانى توسعه در انديشه امام خمينى(ره)
ارايه شده به همايش توسعه از ديدگاه حضرت امام خمينى(ره) دانشكده علوم انسانى دانشگاه شيراز
تاریخ انتشار : يکشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۳۲
 
معارف عرضه شده توسط حضرت امام مى‏تواند به عنوان پيش‏فرض و اصول موضوعه علوم، مخصوصاً علوم انسانى، اجتماعى واقع شده و سپس از طريق تلاشى عقلى، تجربى، راه كارها و روشهاى شناسائى موضوع را بر پايه پيش‏فرضهاى مورد قبول تخمين زد.
اصول و مبانى توسعه در انديشه امام خمينى(ره)
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، وقوع انقلاب اسلامى در اين زمان نه تنها حيات دوباره اسلام را بدنبال داشت بلكه در جامعه اين دنياى بى‏دين، نمونه‏اى از حكومت‏ الهى - مردمى را به عرصه نمايش گذاشت تا تمامى مردمان جهان آگاه شوند كه مى‏توان به گونه ديگرى حكومت‏دارى كرد، حكومتى كه‏ مبتنى بر خواست و ايمان مذهبى مردم بنا نهاده شود و متوليان آنان، دين دارانى گردند كه جز اجزاى دين خدا هدفى ديگر نداشته باشند.

دو عنصر اساسى در پيروزى اين انقلاب، حضور رهبرى و فقيه آگاه به زمان و مكان و وجود مردمى فهيم و آشناى به دردهاى زمانه بود.


امام راحل مردى از تبار نور بود كه با پشتوانه هزار ساله مكتب تشيع و زحمات تمامى علمأ و فقهأ در طول محروميت شيعه توانست در اين‏ دنياى پيچيده امروزى پرچم عزت اسلام را برپا دارد.


در اين عصر سرنوشت‏ساز بخصوص پس از پايان جنگ سرد بين دنياى شرق و غرب كه نظام دوقطبى برچيده شد و يك قطب از صفحه كنار رفت، تنها مانع بر سر راه پكپارچه كردن نظام عالم، اعتقاد و فرهنگى است كه در بين مسلمين و بلكه همه متألهين راسخ شده، به‏ اين كه مى‏گويند:


«بايد مذهب را از انزوا بيرون آورده و در متن جامعه وارد كرد، بگونه‏اى كه عهده‏دار امور جامعه باشد و الگوهاى‏ زندگى بشر بر اساس دين تنظيم شود».


امام راحل، بر اساس چنين ديدگاهى، انقلابى را پايه‏گذارى كرد كه در اوج ناباورى قطبهاى جهانى و تئوريسينهاى توسعه، همچنان به‏ حركت تكاملى خود ادامه مى‏دهد.


حال برماست كه با شناخت كامل ديدگاههاى امام راحل و جريان آن ديدگاهها در ساحتارهاى اداره نظام، «حركت تكاملى انقلاب» را بيمه كرده و حافظ تمامى تلاشهاى آن امام راحل و خون شهدأ گرانقدر انقلاب بوده باشيم.


قبل از پرداختن به اصل موضوع اين مقاله (بررسى اصول و مبانى توسعه در انديشه امام خمينى) ذكر يك نكته لازم است:


ممكن است با نگرشى ابتدائى به بيانات و نوشته‏هاى حضرت امام(ره) اين نتيجه بدست آيد كه در بررسى مسائل اجتماعى، هرچه‏ موضوعات مورد مطالعه، جنبه روشهاى اجرائى پيدا مى‏كنند ظاهراً به صورت مستقيم قابل استنباط از كلام حضرت امام(ره) نيستند اما با دقت بيشتر در مبانى تئورى‏سازى و روشهاى دستيابى به آن به اين نتيجه مى‏رسيم كه عمدتاً از نظرات حضرت امام(ره) در جايگاه‏ پيش‏فرضها و اصول موضوعه ‏هاى حاكم بر تئورى‏ها مى‏توان سود جست كه نقش يقين كننده‏اى را در پيدايش يك تئورى ايفأ مى‏نمايند.


زيرا تئورى‏ها و قوانين شناسائى هر موضوع بر پيش‏فرضهايى استوار است كه به عنوان حدود تعريف نشده در آن علم از علم شامل بر آن‏ موضوع اخذ شده و بر مبناى تفكرات و اعتقادات خاصى مورد پذيرش قرار گرفته است. طبيعتاً پذيرش آن مفروضات به عنوان اصولى‏ مسلم و پى‏ريزى علمى خاص مبتنى بر آن، ممكن است از راهها و مناشأ ادراكى مختلف بشرى چون «باورها و اعتقادات قلبى» يا «يافته‏هاى ذهنى و نظرى» يا «يافته‏هاى حسى» و يا تركيبى از آنها صورت گرفته باشد. آنچه در اين قسمت مد نظر قرار گرفته، اينست كه‏ معارف عرضه شده توسط حضرت امام مى‏تواند به عنوان پيش‏فرض و اصول موضوعه علوم، مخصوصاً علوم انسانى، اجتماعى واقع شده و سپس از طريق تلاشى عقلى، تجربى، راه كارها و روشهاى شناسائى موضوع را بر پايه پيش‏فرضهاى مورد قبول تخمين زد.


مقاله حاضر بر اساس چنين تفكرى از نحوه ارتباط بين راهها و روشهاى شناسائى موضوعات و نظرات حضرت امام(ره) شكل گرفته‏ است كه خود مى‏تواند به عنوان مصداقى از ميزان كارآئى روش مطرح شده مورد بررسى و دقت قرار گيرد.


۱ ـ‌ جاودانگى و جامعيت دين اسلام‏
يكى از مهمترين اصول و مبانى توسعه در انديشه امام راحل، جاودانگى و جامعيت دين اسلام مى‏باشد و با توجه اين اصل مهم به‏ خوبى مشخص مى‏گردد كه توسعه جامعه الهى ذاتاً با توسعه جوامع غير الهى متفاوت خواهد بود. براى توضيح بيشتر مطلب، در دو بخش‏ زير بيان مى‏گردد:

۱/۱ ـ‌ جاودانگى دين اسلام‏
به اعتقاد تمامى مسلمانان، شريعت اسلام، شريعتى جاودانه مى‏باشد و ختم شرايع به شريعت اسلام است و اين بدان معناست كه براى‏ هدايت بشر در طول تاريخ، اين دينِ جاودانه مكفى مى‏باشد و مى‏تواند انسانها و جوامع را در ادوار مختلف تاريخ به قلل رفيع كمال و توسعه‏ برساند.

قبل از پرداختن به ديدگاه امام راحل(ره) در اين زمينه و تأثير اين اصل در توسعه جوامع الهى به بعض آيات و روايات در اين زمينه اشاره‏ مى‏شود:
اِنّا نحن نزّلناالذّكر و اِنّا له لحافظون
«ما قرآن را فرو فرستاديم و ما آن را نگه داشتيم».

قال على(ع):
«اِنّ هذا الاسلام. لاانهدام لاساسه و لا زوال لدعائمه و لا نقلاع لشجرته و لا انقطاع لِمُدّتِِْ و لا عفأَ شرائفه و لا جذّا فروعه»
«اين اسلام، نه پايه‏هايش ويران شدنى است و نه ستونهايش برافكندنى است و نه درخت آن از ريشه برآيد و نه‏ زمانش بسر آيد و احكامش كهنه و شاخه‏ هايش كنده نمى ‏شود»

به جز آيات و روايات، برهان عقلى مانند «استوار بودن اسلام بر فطرت و «خاتميت اسلام» گوياى زمان شمولى و جاودانگى اين‏ شريعت است.

امام راحل(ره) همواره بر چنين ديدگاهى تكيه داشتند و بر اين اعتقاد بودند كه بايد احكام نظام‏مند اسلام پايه و اساس تمامى‏ برنامه‏هاى توسطه كشور قرار گيرند.

«احكام اسلام، محدود به زمان و مكان نيست و تا ابد باقى و لازم الاجرا است تنها براى زمان رسول اكرم(ص) نيامده تا پس از آن متروك شود».

حال بر اساس اين باور امام از جاودانگى اسلام، اين پرسش اساسى فراروى تمامى تئوريسينهاى برنامه توسعه كشور قرار مى‏گيرد كه آيا هرگونه ساختارهاى اجتماعى و مديريتى مى‏تواند منجر به جريان اهداف الهى و استقرار عدالت اجتماعى شدند؟ آيا براستى برنامه‏هاى‏ توسعه هيچ خدمتى در ديندارى و دين ورزى و يا نقشى در فرونهادن خواسته‏هاى دين ندارد؟ آيا دين اسلام آمده بود كه تنها سرپرستى‏ حكومتهاى ساده گذشته را بر عهده داشته باشد؟

۲/۱ ـ‌ جامعيت دين اسلام‏
بر اساس ديدگاه امام راحل - كه همانا برگرفته از شريعت ناب محمدى مى‏باشد - پيامبر اسلام (ص) خاتم‏الانبيأ و دين او خاتم الاديان‏ مى‏باشد و ختم نبوت هم بدين معناست كه نه تنها دين پاسخگوى به تمام نيازمنديهاى بشر در جميع شؤون زندگى مى‏باشد، بلكه دين توان‏ اداره و سرپرستى نيازمنديها و توسعه آن را بر محور تعبد به خداى متعال و قرب به حضرت حق را دارا مى‏باشد.

باور به جامع بودن دينِ اسلام يكى از مبانى مهم توسعه مى‏باشد چراكه در صورت داشتن چنين باورى بايد تمامى ابعاد توسعه كشور برگرفته شده از متن دينى باشد و آنچنانكه حجيت احكام فردى به دين تمام شده مى‏باشند، تمام ابعاد برنامه‏هاى توسعه اعم از سياسی، فرهنگى و اقتصادى هم بايد مبتنى بر احكام اجتماعى دين تدوين و اجرأ گردند. به جز دليلهاى عقلى و نگاه بيرونى، آيات و روايات بر جامع بودن شريعت اسلام دلالت دارند:
«وَنَزّلنا عليك‏الكتاب بتياناً لِكُلّ شأ»
«واليوم اكملتُ لكم دينكم»
«كت مزّطنا فى‏الكتاب من‏شأ»

روايات در اين باره بسيار است، به يك نمونه بسنده مى‏كنيم:
«اِنّ الله تبارك و تعالى أنزل فى‏القرآن تبيان كل شأ حتى والله ماترك الله شيئاً يحتاجُ اليه‏العباده حتى لايستطيع عبدٌ يقول: لوكان هذا انزل فى‏القرآن، الّا و قد انزل اليه فيه»

خداوند بيان هرچيز را در قرآن فرو فرستاده، تا آنجا كه به خدا سوگند چيزى از نيازهاى مردمان را فرو گذار نكرده، تا كسى نتواند بگويد: كاش اين در قرآن آمده بود، مگر آن كه همان را خدا در قرآن بيان فرموده است.

امام راحل(ره) هم مبتنى بر اين اتفاق نظر تمامى مسلمين، همواره بر اين اصل مهم تكيه داشتند:
«قرآن مجيد و سنّت شامل همه دستورات و احكامى است كه بشر براى سعادت و كمال خود احتياج دارد».

بنابراين بر خلاف باور بسيارى از كج انديشان و بيگانگان به گوهر دين كه دين اسلام را تنها دينى حداقلى مى‏دانند كه تنها آبادگر آخرت‏ او مى‏باشد، به باور امام، جامع بودن اسلام، به معناى توجه دين به همه زواياى وجودى و همه نيازهاى مادى و معنوى بشر است، يعنى هر چه را كه انسان براى دستيابى به سعادت دنيوى و اخروى نياز دارد:

«اسلام براى اين انسانى كه همه چيز است، يعنى از طبيعت تا ماورأ طبيعت تا عالم الوهيت مراتب دارد، اسلام طرح دارد، برنامه دارد.»

در آخر اين قسمت از كلام، ذكر اين نكته ضرورى مى‏باشد، آنانى كه در اين زمان اعتقاد دارند كه دين اسلام مى‏تواند دين حداقلى باشد و تنها بخشى از نيازمنديهاى بشر (نيازمنديهاى معنوى) را سرپرستى كند، چنين اشخاصى اولاً: نه معرفت كامل از دين و ديندارى دارند و ثانياً: شناختى صحيح هم نسبت به اداره جوامع در اين عصر حاضر ندارند.

اگر چه در گذشته، انسانها مى‏توانستند به اندازه خودشان باشند و از وخور و غناى طبيعت بهره‏مند شوند و براى جلوگيرى از تجاوز كارها و قلدرها، به دنبال نيرومند و پهلوانى جمع مى‏شدند و او را انتخاب مى‏نمودند تا پاسدار منافع و امنيت مردم باشد ولى رفته رفته كه‏ نسلها گسترده‏تر شدند و طبيعت محدودتر، ناچار حكومتها نمى‏توانستند تنها بهمان امنيت و پاسدارى بپردازند و بلكه مجبور بودند كه در مسائل رفاهى جامعه در خوراك و پوشاك و مسكن و بهداشت، در توليد، توزيع و نظارت بر مصرف هم نقشى داشته باشند و از توده محروم‏ هم پرستارى كنند و تنها به پاسدارى منافع اكتفا نكنند. اين حكومتهاى رفاهى در شكلهاى مختلف تا حال جريان داشتند ولى مسئله در همينجا ختم نمى‏گردد چراكه در اين عصر جديد با محدوديت منابع، گسترده‏تر شدن نسلها، بلوغ فكرى انسانها، پيچيده‏تر شدن نيازها و نظام‏مند شدن آن، حكومتها حتى براى ايجاد امنيت و پرستارى توده‏ها نيازمند سرپرستى تمايلات و انگيزه‏هاى انسانها براى ايجاد همدلی، همفكرى و همكارى اجتماعى مى‏باشند.

حكومتهاى امروزى در سايه همكارى اجتماعى، براى ايجاد «تكامل كارآمدى اجتماعى» و ايجاد بنيان «نظام تكنولوژى» نيازمند به‏ «نظامهاى فكرى» مى‏باشند كه بر اساس آن نظامهاى فكرى، بتوانند «مقدورات انسانى، ابزارى و طبيعى» را متناسب با شرايط «جهانی، بين‏المللى و ملى» تنظيم كنند. البته اين همفكرى اجتماعى - كه حاصل آن نظامهاى فكرى مى‏باشد - تنها در سايه «همدلى اجتماعى» صورت‏ مى‏گيرد و همدلى اجتماعى خود زاييده نظامهاى «ارزشى، دستورى و حقوقى» حاكم بر جامعه مى‏باشد. لذا در جهان امروزى حكومتى‏ موفق است كه در درجه اول بتواند مديريت نظامهاى انگيزشى جامعه را بر عهده بگيرد و در سايه آن به همفكرى و همكارى اجتماعى ‏دست پيدا كند.

به سخن ساده در جهان امروز تنها حكومتى مى‏تواند به حيات خود ادامه دهد كه بتواند سرپرستى تمايلات و اخلاق جامعه را بر عهده‏ بگيرد تا در سايه آن بتواند همفكرى و همكارى اجتماعى را براى توسعه سياسى، فرهنگى و اقتصادى شكل دهد.

بنابراين حكومتها در قالب سياستگذاريها و ساختارهاى اجتماعى بدنبال ايجاد نظامى واحد متشكل از تمايلات، نيازها، تفكرات و كارسازهاى هماهنگ فردى و اجتماعى مى‏باشند و بستر سازى حتى اختيارات فردى افراد را جهت‏دار مى‏كنند در جهان امروزى با هر گونه‏ اخلاق و تمايلاتى نمى‏توان در هر كشورى و در پناه هر حكومتى زندگى كرد.

نظام سرمايه‏دارى فرهنگ مناسب با خود را مى‏طلبد و تنها كسانى مى‏توانند در اين حكومتها به زندگى خود ادامه دهند كه پذيراى نظام‏ اخلاق، نظام معيشتى و... متناسب با نظام سرمايه‏دارى باشند و بر عكس در نظام كمونيستى اخلاق، علوم اجتماعى و تكنولوژى متناسب با آن جامعه شكل مى‏گيرد و تضرفات حكومتها تا آنجا پيش مى‏رود كه يك فرد شرقى با يك فرد غربى در تمامى اخلاق و رفتار فردى و اجتماعى متفاوت مى‏گردد.

با توجه به اين نكته ديگر جاى هيچ ترديدى باقى نماند به اينكه يا دين بايد در تمامى شؤون فردى و اجتماعى نظر دهد و تكامل و توسعه هماهنگ همه شؤون را بر عهده بگيرد و يا اينكه كاملاً از صحنه خارج شود و زمام امور را به دين دنياپرستى بدهد، همچنانكه در دنياى غرب هم كنون تا ريزترين نيازهاى فردى بشر نسخه‏هائى هماهنگ با نظام سرمايه‏دارى ارائه داده‏اند و حتى براى دين تحريف شده و مسيحيت هم جائى نگذاشته‏اند و آن را در كمال انزوا قرار داده‏اند.

۲ ـ ‌شاخصه توسعه در ديدگاه امام راحل‏
از ديگر اصول و مبانى توسعه بر اساس ديدگاه امام، شاخصه توسعه يافتگى مى‏باشد كه بر اساس چنين شاخصه‏اى روند توسعه جامعه‏ الهى تفاوتى بنيادين در جميع شؤون خود با روند توسعه در جوامع غير الهى و الحادى پيدا خواهد كرد. در توضيح اين اصل مهم در انديشه‏ امام راحل(ره) ابتدا بايد ترابط و پيچيدگى تمامى ابعاد توسعه اجتماعى را اثبات كرد و سپس محور اصلى توسعه اجتماعى را بر اساس‏ ديدگاه امام راحل(ره) بررسى كرد.

۱/۲ ـ مفهوم توسعه و ابعاد آن‏
از آنرو كه توسعه جز به معناى گسترش هماهنگ شؤون مختلف مفروض در جهت مقصد خاصى نيست، چنانچه مقصد اصولى و كلان‏ كه بر آيند اهداف ريز توسعه است مادى فرض شود توسعه نيز تفسيرى مادى خواهد يافت و در پرتو الهى شدنِ هدف محورى توسعه است‏ كه مفهوم توسعه نيز صبغه الهى بخود خواهد گرفت و از اينرو دوگانگى مفهوم توسعه يافتگى و ركود نيز از ديدگاه مادى و الهى بخوبى‏ آشكار مى‏گردد.

قابل توجه است كه جداسازى ابعاد مختلف توسعه بر پايه جداسازى ابعاد وجودى انسان و ارائه تعاريف و مقاصد جداگانه براى هر بعد و پذيرش تعريف مادى و مقاصد مادى نسبت به بعد محسوس «انسان و جامعه» از زواياى متعدّدى قابل مناقشه است.

از جمله آنكه هويت واقعى فرد و جامعه در عين مركب بودن داراى وحدت تركيبى «حقيقى» بوده و ابعاد مختلف آن با يكديگر پيوستگى واقعى داشته و از يكديگر متأثرند. بر اين پايه، تعريف هيچ بعدى جداى از ساير ابعاد، و تعيين هدف پرورشى براى آن و برنامه‏ريزى در جهت تحقق آن جداى از ملاحظه ابعاد ديگر و بدون در نظر گرفتن هماهنگى و نحوه تأثير و تأثر ابعاد مختلف ممكن نيست.

بنابراين اعم از فرد و جامعه ملاحظه گردد و از اينرو كه تفسير مادى از انسان و ابعاد وجودى آن با تفسير الهى متفاوت است.
شاخصه‏هاى مفسر توسعه يافتگى و ركود در اين دو بينش متفاوت مى‏گردد.

نكته قابل توجه در اينجا اينكه اين تصور كه بينش الهى در نگرش به مادى انسان با بينشهاى الحادى حاكم بر نظام استكبارى كنونى عالم‏ يكى است و بنابراين مى‏توان توصيه‏هاى كارشناسانه را در اين زمينه راهگشاى تأمين مقاصد الهى ناظم جمهورى اسلامى قرار داد، از انديشه خام جدا انگارى و تأليف ابعاد مختلف انسان و غفلت از تركيب حقيقى اين ابعاد و تأثير و تأثر نسبت به هم ناشى شده است.

۲/۲ ـ محور اصلى توسعه‏
بازيابى نقطه شروع و محور اصولى توسعه اجتماعى نقش اساسى را در ارائه يك برنامه جامعه توسعه ايفأ مى‏نمايد. و اين امر به نوبه‏ خود يكى از عواملى است كه شيوه‏هاى ايجاد توسعه را از اين دو نظر گاه متفاوت مى‏سازد.

۱/۲/۲ ـ «توسعه ابزار و امكانات» شاخصه توسعه در جوامع الحادى‏
در جوامع الحادى مادى به دليل عدم درك و شناخت صحيح از جهان و انسان و تفسير حسى از آنها هدف نهائى توسعه چيزى جز ايجاد شرايط براى ارضاى هرچه بيشتر شهوات مادى و فراهم آوردن امكان التزاذ و تمتّع هرچه بيشتر از ماده و به تعبير ديگر رشد ماده‏پرستى‏ نيست.

لذا در اين جوامع توسعه ابزار و امكانات بعنوان شاخصه توسعه معرفى می‏گردد. در نقد اين ديدگاه بهترين دليل، كلام امام راحل(ره) می‏باشد:

هر مكتبى را كه شما برويد ملاحظه كنيد به استثناى مكتب اسلام و مكتب توحيدى و مكتب انبيأ، يك مكتب‏ مادى است كه انسان را حيوان تصور كرده است، لك موجودى كه همان خوردن و خوابيدن است، منتهى بهتر خوردن و بهتر خوابيدن، اين مكتبها مى‏خواهند انسان را يك حيوانى كه اينطور ادراك كرده‏اند از انسان كه اين هم‏ مثل ساير حيوانات است كه تمام چيزهايى و رشدهايى كه دارد در همان ادراكات مادى دور مى‏زند، در امور مادى‏ دور مى‏زند، اسم آنرا گفته‏اند امور عينى، خيال كرده‏اند كه امر عينى همان عالم طبيعت است و حال آنكه عوالم‏ ديگرى هست كه اينها ادراكش كردند، منتهى‏اليه عالم وجود، عالم طبيعت است پست‏ترين عالمها، عالم طبيعت‏ است، نبايد آقايان كه در اين غرب واقع شده‏اند و غرب هم غرق در طبيعت دنياست و هيچ ملتفت به ماورأ طبيعت‏ نيست، آقايان از اين مكتبها گول بخورند، و خيال كنند كه انسان غير از اينكه مى‏خورد و مى‏خوابد و اينها چيز ديگرى نيست.

۲/۲/۲ ـ «توسعه انسانى» شاخصه توسعه در جامعه الهى‏
بر اساس بينش الهى كه كمال انسان را در قرب هرچه بيشتر نسبت به خداوند و بالاترين ابتهاج ممكن براى انسان را در بندگى خداوند مى‏داند، محور اصولى توسعه، ايجاد و توسعه بستر رشد عبوديت و بندگى در همه ابعاد به صورتى هماهنگ و براى رسيدن به قرب الهى و ايجاد شرح صدر للاسلام است.

با توجه به اين بينش الهى، امام راحل(ره) همواره به اين بعد اساسى از توسعه توجه داشتند و به تمامى برنامه‏ريزان و جريان توصيه و تنّبه مى‏دادند كه هدف اساسى اسلام و جوامع الهى، تربيت انسان در تمام ابعاد مى‏باشد:

«همه امورى كه در نظر اين حكومتها (غير اسلام) مقصد است از نظر انبيأ، راه است. تمام دنيا در نظر انبيأ خودش‏ يك مقصود نيست، خودش يك محراب و مقصد نيست، يك راه است كه از اين راه بايد برسند به مرتبه‏اى كه آن‏ مرتبه عالى انسانى است كه اگر يك موجودى يك انسانى اين مرتبه الهى انسانى را به آن رسيد اين سعادت‏ است»

بنابر آنچه گذشت مسؤلين تهيه برنامه توسعه اجتماعى كه وظيفه‏اى جز فراهم ساختن زمينه رشد و تكامل انسانها ندارند مى‏بايست‏ قبل از هرگونه تصميم‏گيرى پيرامون توسعه، تصوير روشنى از «رشد و كمال انسان» داشته باشند. در صورتى كه توصيف اسلام از اين امور مد نظر و ملاك عمل قرار گيرد، لاجرم بايد هدف اصلى نظام اسلامى و توسعه اجتماعى آن، فراهم كردن زمينه تقرب انسانها به خداوند متعال قرار گيرد و بنابر پذيرش چنين فرصتى مى‏بايست همه فعاليتهاى اجتماعى به گونه‏اى تنظيم شود كه آثار آنها زمينه تحول روحی، فكرى و جسمى انسانها در حركت به طرف خداوند متعال را فراهم نمايد.

۳ ـ مبارزه با جبهه كفر استراتژى نظام اسلامى‏
«ما هدفمان پياده كردن اهداف بين‏المللى اسلامى در جهان فقر و گرسنگى است، ما مى‏گوييم تا شرك و كفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستيم، ما بر سر شهر و مملكت با كسى دعوا نداريم، ما تصميم داريم پرچم‏«لااله الا الله» را بر قلل رفيع كرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوريم».

از ديگر اصول و مبانى توسعه در انديشه امام راحل(ره) اساس گرفتن مبارزه و هدم كفر در برنامه‏ريزى‏هاى توسعه ناظم اسلامى‏ مى‏باشد كه به جهت طولانى شدن مقاله تنها به كلياتى در اين باب اشاره مى‏گردد.

بر اساس انديشه امام راحل، استراتژى حيات اسلام در نفى نظام كفر و استكبارى در همه ابعاد است و توسعه نظام كفر در همه ابعاد موجب تضييق نظام حقه الهى مى‏شود. لذا يك تنازع دائمى بين كفر و ايمان وجود دارد، و مطلوب كفر و ايمان حكومت بر دنياست. كفر مى‏خواهد سرپرستى و ولايت مردم را در دنياپرستى و تلذذ هرچه بيشتر از دنيا به عهده بگيرد و هر اعتقادى كه در مقابل دنياپرستى قد علم‏ كند، مى‏خواهد آن را بين ببرد، چون حيات اسلام را معارض با حيات خودش مى‏بيند، از طرفى اسلام هم دعوت به كلمه توحيد مى‏كند كلمه‏ كفر را معارض حيات و توسعه خودش مى‏بيند، لذا همه درگيرى اجتناب‏ناپذير است. حال اگر ايجاد حادثه بدست كفار باشد، مسلماً اسلام‏ توسعه پيدا نخواهد كرد ولى اگر محور حوادث به دست ولايت حقه الهى باشد موازنه قدرت به نفع اسلام تمام مى‏شود.

البته بايد توجه داشت كه ابزارهاى هجوم جبهه كفر در هر زمان متفاوت مى‏گردد كه در اين زمان مهمترين ابزار تهاجم دشمن، ارايه‏ الگوهاى توسعه متناسب با مبانى مادى به كشورهاى جهان سوم و خصوصاً اسلامى مى ‏باشد كه القأ چنين الگوهايى باعث گسترش بستر دنياپرستى بوده و راه را براى اعمال مديريت استكبار جهانى باز مى‏ نمايد.

امام راحل با توجه به اين مطلب همواره با توصيه به «اسلامى شدن دانشگاهها» و «بالندگى حوزه‏هاى عمليه»، راه مبارزه با اين ترفند دشمن را بيرون آمدن از لاك نگرش انحصارى علم به غرب و شرق - كه زيربناى الگوهاى توسعه مى‏باشند - مى‏دانستند.

«مهمترين عامل در كسب خودكفايى و بازسازى توسعه مراكز علمى و تحقيقاتى و تمركز و هدايت امكانات و تشويق كامل و همه جانبه مخترعين و مكتشفين و نيروهاى متعهد و متخصصى است كه شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاك نگرش انحصارى علم به غرب و شرق بدر آمده و نشان داده‏اند كه مى‏توانند كشور را روى پاى خود نگه دارند».

نتيجه سخن اينكه در صورتى مى‏توان «اداره نظام را، اداره‏اى اسلامى دانست كه تمامى الگوها، مدلهاى توسعه، و ساختارهاى‏ اجتماعى بر اساس مبانى دينى شكل گرفته باشند و تحقق اين امر خطير بر عهده نهادهاى فرهنگ‏ساز جامعه مى‏باشد، به ديگر سخن تنها در صورتى مى‏توان اميد به تحقق نظام كامل اسلامى داشت كه حوزه‏هاى علميه به استنباط احكام اجتماعى اسلام و دانشگاه به توليد معادلات‏ كاربردى اسلامى همّت گمارند.
Share/Save/Bookmark