علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 977
عباس معلمی؛
نقدی بر پیش‌نویس الگوی پایه پیشرفت
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۵۴
 
«الگوی پایه پیشرفت» طی سال‌های گذشته با همفکری وسیعی در نشست‌های علمی مختلف با حضور شخصیت‌های علمی و راهبردی کشور استخراج شده است، این سند ذیل سرفصل‌های مبانی، آرمان، رسالت، افق و تدابیر به عنوان اجزاء اصلی الگوی پایه ، تدوین و ارائه شده است. این سند که به گفته نگارندگان آن به هزاران نفر ساعت کار علمی فشرده و هزاران صفحه اسناد پشتیبان در حوزه‌های مساله‌شناسی، شناخت قابلیت‌ها و سرمایه‌های ماندگار ملی، آینده‌پژوهشی، سیاست‌های کلان و دیگر اسناد برنامه‌ای کشور متکی است، لازم است مورد نقد قرار گیرد تا ارتقا یابد. استاد معلمی در نگاره پیش رو به بررسی این سند پرداخته که در دو نوبت به انتشار این نقد می پردازیم..
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، آقای عباس معلمی، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی، در یادداشتی به بررسی و نقد پیش‌نویس الگوی پایه پیشرفت پرداختند. این یادداشت در دو بخش جهت اطلاع علاقه مندان در سایت قرار می گیرد.



***



۱ـ نقد های کلان سند
برای نقد متن پیش نویس الگوی پایه پیشرفت، ابتدا به مباحث كلان می پردازیم.

۱/۱- ضرورت تعریف مفردات عنوان سند
بهتر بود ابتدا تك تك واژه‌ها و نیز عنوان کلی تعريف شود: الگو چيست؟ واژه پایه به چه معناست؟ و مقصود از پيشرفت چيست؟ و سپس اين سه واژه در کنار هم به چه معناست؟ باید مشخص شود به دنبال چه هستیم؟ تک تک واژه های «الگوی اسلامی پایه پيشرفت»، بايد تعريف شود.

۲/۱- ضرورت تبیین مفهوم «الگو»
مثلا بعضی الگو را نقشه می دانند؛ نقشه ايران يك الگو از ايران است با این تعريف كه هر نقطه روی نقشه يك ما به ازای عينی و خارجی دارد، و مقياس آن هم مشخص است. مثلاً می‌نويسند اين نقشه‌ يك ده هزارم است؛ يعنی اگر فاصله دو نقطه در نقشه يك سانتيمتر است، فاصله واقعی صد متر است. بعد هم در نقشه مثلاً كوه‌ها را به رنگ قهوه‌ای، جنگل‌ها را سبز، دریاها را آبی ودشت ها را زرد ترسیم کرده‌اند. پس در این معنا، نقشه و الگو فقط "يک" ما به ازاء عينی و خارجی دارد.
گاهي منظور از الگو، نقشه ای است كه می‌توان بر اساس آن کار و عملياتی را انجام داد. الگو به اين معنا می تواند "هزاران" ما به ازاء خارجی داشته باشد. مثلا از یک الگوی لباس ده‌ها پيراهن تولید می شود. حال منظور از الگوی پایه پيشرفت چيست؟ آيا نقشه ای است كه در آن، گام به گام همه چیز معین شده است و تكرار شدنی نيست؛ يعنی مثلاً می‌گويد سال ۹۶ اين جا هستيم، ۹۷ آن جا و سال ۹۸ هم به نقطه سوم می‌رسیم؟ به این «نقشه راه» می گويند. حال آیا باید نقشه راه ارایه داد؟ يا اينکه می‌خواهیم چيزی را تولید كنیم كه مثلاً هر سال لايحه برنامه و بودجه بر اساس آن تدوین شود، يا هر پنج سال برنامه توسعه و پيشرفت را از روی اين الگو تدوین کنند؛ يعني الگو، "نقشه و قانوني" تكرارپذير است.
پس ابتدا باید روشن شود که آيا الگو، «نقشه» است، يا « مجموعه ضوابطي»است كه براي برنامه نويسي بايد از آن استفاده كرد.
اگر الگو به معنای نقشه باشد از روی یک نقشه نمی‌شود صد تا كشور را ساخت یا شناخت. هر نقطه در نقشه فقط يك ما به ازاء خارجی دارد. در این مفهوم، الگوی پيشرفت يك الگوی يك بار مصرف است؛ يعني مثلا مسیر حرکت سال های ۹۶ تا ۹۹را معلوم می کند. این «نقشه راه» است و الگو نيست. اما اگر الگو برای این است که سال¬ها براساس آن برنامه ريزي انجام می شود،اين يک «قالب» است كه ما «محتواي» خود را داخل آن می‌ریزیم. يعني اصولي دارد که بايد رعايت كنيم.

۳/۱- ضرورت تبیین مفهوم «پایه» پیشرفت
سپس بايد مشخص شود که در این عنوان منظور از «پايه» چيست؟ آيا منظور همان مبناست يعنی «الگوی مبنايی پیشرفت»، يا «الگوی الگو»؟ بعضی در برنامه ریزی های كلان ابتدا يك «الگوي كار» درست می‌كنند و می‌گويند اگر ما اين كار‌ها را انجام دهيم به الگوی پيشرفت می‌رسيم. البته خود الگوي پيشرفت، يك مجموعه قوانين، يك نظام و تنظيماتي برای رسيدن به پيشرفت است.
بر این اساس «الگوی پايه» بايد مجموعه قوانينی باشد كه ما را به الگو می رساند؛ یعنی برای رسيدن به الگو چه كارهايی چگونه بايد انجام شود و مراحل و كيفيتش چیست.

۴/۱- مراحل دستيابی به الگوی پيشرفت و بیان نسبت آنها
برای رسيدن به الگوي پيشرفت بايد تعیین کرد که چه «مراحل» و "افعالی" می بایست صورت ‌گيرد. علاوه بر آن «نسبت مراحل» به هم نيز بايد معلوم باشد، مثلا مرحله دوم باید نسبت خاصي با مرحله اول داشته باشد تا اگر برای مرحله دوم احتمالی داده شد، بر اساس آن قاعده بتوان قضاوت کرد که آیا فرضی منطقی يا غير منطقی است؟ بنابراين بدون قاعده نمی‌توان چهار و یا پنج عنوان و مرحله، ذیل عنوان‌های آرمان و يا رسالت و ... قرار داد. لذا سؤال می‌کنيم که آيا آرمان قبل از رسالت است يا رسالت قبل از آرمان است؟

۵/۱- ضرورت مشخص شدن نسبت بين عناوين و مراحل الگوی پيشرفت
رسالت چه نسبتي با آرمان دارد؟ آيا اگر آرمان را نداشته باشیم می‌توانیم رسالت را بيان کنیم و آيا هر رسالتي با هر آرمانی هماهنگی دارد؟ قطعا اين طور نيست، پس بايد مشخص شود که چگونه از آرمان به رسالت و يا از رسالت به افق‌ها می رسيم. مرحله بعدی کار چيست؟ چه نسبتی بين افق و رسالت است و چه نسبتی بين تدابير و افق است. همه اين‌ها بايد تعريف شود؛ فرضا می‌گوییم تدابير، راه رسيدن به افق هاست. و افق‌ها مراحل آرمانی رسيدن به رسالت هاست. رسالت نيز زمينه سازی برای رسيدن به آرمان است. پس ابتدا باید اين عناوين تعريف شود تا بر اساس آن بتوان نسبت و تقدم و تأخر آنها را معين کرد.

۶/۱-ضرورت نظم و ساختار منطقی در سند
در تمامی محورهای سند، چنانچه حصر و نظم تقسیمات ، دارای منطق نباشد، قابل اثبات و نفی نيست؛ الگو نبايد ذوقی باشد، زیراكار را سست می‌كند و اجازه می‌دهد هر كسي در آن دخل و تصرف كند. مثلا در بحث اجتماعی آمده است، عقلانيت، ايمان، آزادی، قانون مداری، رهبری اسلامي که به سادگی می‌توان مواردی را به آن اضافه کرد و يا بعضی از آن‌ها را در یکديگر تركيب و یا حذف نمود.
بايد شأن الگو رعایت شود. اگر این سند، برنامه بود، خيلي از اين اشكال‌ها وارد نبود، ولی این سند، الگو است؛ يعنی يك قاعده و يك مجموعه ای است که باید بر برنامه ريزی هاي مختلف حاکم باشد. بنابراين نبايد ذوقی بوده و یا قابليت تفسير متعدد داشته باشد.

۷/۱- نسبت الگوی پايه با الگوی اسلامي
اشکال اين است که اين سند را الگوی پايه نامیده اند، ولي آنچه كه به دنبال آن هستند الگوی اسلامي است و الگوی پايه نيست. بايد بيان کنند که نسبتِ الگوی پايه به الگوی اسلامي چيست؟ آيا الگوی پايه راه رسيدن به الگوی اسلامی است؟ مراحل رسيدن به آن است؟ يا مجموعه كليات است؟
یک فرض هم این است که الگوی پایه، راه رسيدن به الگوی پيشرفت نيست؛ اصول و كليات و بايد و نبايد هايی است که برای رسیدن به الگوی اسلامی باید رعايت شوند. یعنی بايد و نبايدهائی الزامی هستند، هرچند از هم منفصل اند و با هم نسبتی نظام مند ندارند. مانند بايد‌ها و نبايدهايی است که يک شهروند بايد در زندگی اجتماعی رعايت کند.
آيا منظور از الگوی پايه؛ يك سری بايد و نبايد است يا اين كه منظور «الگوی تنظيم الگو» است؟ ظاهراً بايد منظور «الگوی تنظيم الگو» باشد. البته ممكن است يك منظور سومی باشد که نه اين است و نه آن؟ پس بايد توضيح دهند كه دنبال چه هستند.

۸/۱- ضرورت الگوی پايه برای الگو نويسی
پس آيا الگوی پايه همان مجموعه ضوابطی است كه در الگوسازی بايد آنها را به كار گرفت يا الگوی پايه يعنی «الگوی الگوسازی»؟ به نظر می‌رسد که الگوی پايه، بايد الگوی الگوسازی باشد. اما اين الگويی که در این سند ارائه شده، الگوی الگوسازی نيست. اگر برای الگوسازی، الگو و ضابطه ای نباشد، محصول ذوقی و سليقه ای خواهد شد. و محل اختلاف می‌شود؛ يعنی فرضاً هر کس می‌توانم چيزی به اين سند اضافه كند که ديگری بگوید اين تكراری است و آن را حذف كند؛ ولی اگر این سند الگو داشته باشد، محدوده‌ای درست می‌شود که به سادگی و سلیقه ای نمی‌شود چيزی به آن اضافه و یا ازآن كم كرد. به فرض اگر گفتيم هر جا که مقسمی بود، بايد تقسيم به سه بشود، حال اگر كسی قسم چهارمی آورد، پذیرفته نمی شود. منظور از الگوی كمی ـ كيفی داشتن چنین چیزی است. آن الگوی حاکم بايد وجود داشته باشد كه اين سند آن را ندارد.

۹/۱- بررسی اجمالی تعریف مفردات عناوین و نسبت بین آنها
بر همين اساس باید گفت چه نسبتي بين «مبنا، آرمان، رسالت، افق و تدابير» است؟ مثلا معنای مبنا در اين سند چيست؟ فرضاً «مبنا» كلي ترين اصلی است كه در اين الگو به كار برده شده است و «آرمان»، ارزش محوری و هدف از اجرای اين الگو است، «رسالت» راه رسيدن و زمينه سازی برای الگو است. بنابراین باید ابتدا اين‌ها را تعريف كرد. سپس نسبت بين اين‌ها را تبیین نمود. البته بعضي از اين تعاریف، در لابه لای بحث آمده و بعضاً به نسبت بين آنها اشاره شده، ولی برخی از آنها هم تعریف نشده است.

۱۰/۱- عدم بیان روش کار و تعاریف و نسبت‌ها در سند
يعنی روش و تعاريف را منطقی نگفته اند؛ ظاهراً در اين سند، روش کار اينگونه است که عده ای از نخبگان مطالبی ارایه کرده‌اند، بعد بين اين‌ها گزينش شده و آنها را كم و زياد کرده‌ و آورده‌اند. اما سوال اين است كه دليل حصر به اين چهار مفهوم چيست؟ چرا پنج یا شش مفهوم نشود؟‌ علت اين اختلاف‌ها اين است که منطق ارایه نشده است. لذا "قدرت تميزی" و ذوقی است. به هر حال اين الگوی پايه نيست؛ بلکه مطلوب‌ها و بايد و نبايدهايی است كه در الگوی اصلی بايد رعايت شود.

۱۱/۱- ضرورت بیان طبقه بندی و نسبت بین عناوین و منطق آن
مشابه همين بحث در مبانی، در افق و تدابير نیز تکرار می‌شود؛ يعنی در تقسیمات افق و تدابير عملاً طبقه بندی خاصی به كار گرفته شده است که بايد مشخص شود؛ اين طبقه بندي از كجا آمده و منطق آن چيست؟ و دليل حصر به این موارد چیست؟ وگرنه می‌توان موضوعات ديگري را به آن اضافه يا کم کرد.

۱۲/۱- مقصود از قید اسلامی در الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت
سپس باید معلوم شود که قید اسلامي يعنی چه؟ منظور از اسلام چيست تا الگوی اسلامی تعريف شود. فرضاً می‌گويیم هر آنچه با روش اصولیین از كتاب و سنت استنباط و حجيتش تمام شد، اسلامی است ؛لذا هر حرف ولو خوبي معلوم نيست كه اسلامی باشد و درجایگاه مورد قبول اسلام قرار گرفته باشد؛ مثلا این عزيزان گفتند که مبنا عدل است. چرا مبنا عدل است؟ خدای متعال بارها در قرآن کريم فرموده اند که جن و انس را خلق نکردم الا براي عبادت ؛ نگفته اند براي عدالت. البته عدالت حرف پسندیده ای است اما اینکه مبنای تنظیمات اسلامی باشد را باید با روش صحيح اجتهادي از منابع استنباط کرد و در غير اين صورت قابلیت استناد ندارد.

۱۳/۱- مقصود از قید «ایرانی» در الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت
همچنین در بحث الگو، واژه ايراني به چه معنا است؟ آيا چون ايراني‌ها و فارسی زبان‌ها روی آن کار می‌کنند ايرانی می‌شود؟ يا اين كه اين الگو بايد با شرايط ويژه ايران تناسب داشته باشد و یا معنای دیگری دارد که باید روشن شود.

۱۴/۱- تفاوت پیشرفت با توسعه
واژه پيشرفت را هم بايد تعريف کرد. چرا مقام معظم رهبري واژه توسعه را برداشتند و به جای آن پيشرفت را بيان کردند؟ زيرا توسعه متکی بر مبانی ای است که ما آن را قبول نداريم. پيشرفت تنها به معنای رشد نيست، بلکه پيشرفت در اينجا «رشد همه جانبهِ هماهنگِ» است که درنظام ارزشی اسلامی تعریف می شود؛ پس هر گونه افزايش كمی پيشرفت نيست.
Share/Save/Bookmark