بنابر این گزارش، حجتالاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی، استاد این کارگاه بود که مشروح سخنان وی به طور اختصاصی از نظر خوانندگان میگذرد:
بحث فلسفه علم برای طلاب ناآشنا است اما به آنها نگاهی کاملتر و توانایی بیشتر برای ورود به عرصه تولید علم میدهد؛ موضوع این علم خود «علم» صرف نظر متعلق آن است یعنی آنچه علوم موضوعی بدان نمیپردازند، میتوان گفت فلسفه علم به موضوعاتی میپردازد که خود آن علوم به آن نمیپردازد، به همین خاطر از آن به «نگاه درجه دو به علم» تعبیر میکنند که نگاه درجه یک به علم به معنی قرار دادن موضوعات مختلف برای علم است.
ضرورت پرداختن به فلسفه علمضرورت اول این نوع نگاه، ایجاد نگاه مجموعی و تاریخی به علم است با این توضیح که نوعی همبستگی بین علوم مشاهده میشود و امکان پایهریزی نظام علمی هماهنگ فراهم میشود؛ تاریخ علم نیز اگر از زاویه مسائل مطرح در فلسفه علم بررسی شود باعث داشتن تبیین بهتری از تاریخ علم خواهد شد زیرا از این طریق، نقاط تأثیرگذار در ایجاد تحولات علمی از قبل شناخته شدهاند.
ضرورت دوم شناخت مجاری نفوذ فرهنگ مادی در علم است زیرا ارتباط بین علم با فرهنگ، دین، جامعه و... در مباحث فلسفه علم مورد توجه قرار میگیرد و طبیعتا معلوم میشود که مثلا نگاه ماتریالیستی در چه قسمتی از علوم جدید جریان پیدا کرده است.
سوم ایجاد زمینه تحول در علم (اسلامی شدن یا اساس تحول و تغییر) و چهارم نیز امکان آیندهنگری در روند علم یعنی امکان پیشبینی آینده است که با فلسفه علم ایجاد میشود.
ارکان فلسفه علماین علم مربوط به غرب جدید است و این نگاه درجه دو از قرن ۱۷ به بعد شکل گرفته است، از طرفی تعیین مسائل فلسفه علم نیز مرز قاطع و شفافی ندارد و صورت بندی مسائل این علم نیز هیچگاه بررسی نشده است.
بنابراین باید ارکانی برای این علم قائل شد که میتوان این موارد را پیشنهاد داد: معرفتشناسی علم یعنی ساز و کار پیدایش و تغییر معرفت، روششناسی علم یعنی قواعد شکلگیری نظریه در علوم و نیز طبقهبندی علم یعنی جایگاه علوم نسبت به یکدیگر.
بحثهای مثل ماهیت علم، رابطه علم با متافیزیک، معیار صحت علم و مسائل از این قبیل، در همین سه رکن میگنجد که اگر نشد میتوان رکن دیگری به این ارکان اضافه کرد.
پس اگر موضوعی بخواهد در موضوعات این علم قرار گیرد، باید موضوعی باشد که نوع علوم با آن درگیر هستند و علمی خاص مسؤول جوابگویی آن نیست، بنابراین مثلا اقتصاددانی که میخواهد نظریه تورم بدهد، مسؤول اعتبار نظریه علمی و جایگاه علم اقتصاد نسبت به بقیه علوم نیست.
رابطه فلسفه علم با فلسفه مطلقدر خصوص رابطه فلسفه علم با فلسفه مطلق باید گفت: فلسفه علم نه خود علم است مثل فیزیک و نه فلسفه اضافه شده به علم است مثل فلسفه فیزیک؛ وجه اشتراک این دو این است که نگاه هر دو به علم از نوع درجه دو است یعنی به احکام حاکم و فراگیر علوم مختلف میپردازند که درون آن علوم به آن احکام پرداخته نمیشود.
همچنین تفاوت این دو این است که فلسفه مطلق علمی است که احکام کلی وجود و موجودات را بررسی میکند، ولی فلسفه علم یکی از این موجودات را موضوع قرار داده که خود «علم» است یعنی علم به عنوان یک وجود با تغییرات و احکامی از مجموعه موجودات جدا شده و مستقلا موضوع بررسی قرار گرفته است.
اما در عین اختلاف فلسفه مطلق و فلسفه علم، به دلیل رابطه عام و خاص مطلق بین این دو، احکامی که در فلسفه مطلق گفته میشود بر فلسفه علم نیز جاری است، بنابراین فلسفه علم نسبت به فلسفه مطلق، علمی تابع محسوب میشود.
فلسفه علم با رویکرد اسلامی«فلسفه شدنِ اسلامی» اصطلاحی است که به معنی ایجاد تغییر میآید و فلسفه علم با رویکرد اسلامی را شامل میشود که نگاهی نو به فلسفه نیز دارد، نه به معنی نفی فلسفه بلکه به معنی اینکه میخواهد متناسب با نیاز تمدنسازی و علمسازی که موجود است، فلسفهای کاربردی پایهریزی کند به اینکه از اول با حفظ فلسفی بودن، نظر به تغییر دارد.
یعنی دغدغه فیلسوف این است که چه عقلانیتی پایهگذاری کند که بتواند پشتوانه تولید علم، فناوری، الگوی پیشرفت، تحقق تمدن اسلامی و... شود، مثل اینکه خود فلاسفه اسلامی به فلسفه یونان جهت دادند و از احکام کلی وجود شروع کردند ولی در آن متوقف نماندند یعنی این مهم است که فلسفه به اثبات الهیات برسد و بتوان با استفاده از آن مباحث اسلامی را اثبات کرد.
یعنی باید نتایج روشنی در فلسفه اسلامی گرفته شود تا بتواند پشتوانه پایهریزی فلسفه علم با رویکرد اسلامی قرار گیرد و آن فلسفه مفروضاتی دارد که باید ثابت شود، مثل اثبات حدی از فاعلیت برای تمامی موجودات، ترسیم نظام فاعلیت (ولایت) در عالم و تبیین حرکت در نظام فاعلیت.