علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 1185
درس اخلاق:
شاکر منعم باشیم نه شکرگزار لذائذ
استاد سید منیرالدین حسینی
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۳۶
 
چند بار شده که صبر في جنب الله تبارک و تعالي را «حُلو» بدانيم؟! شيرين بدانيم و احلي من کل حلو؟ آن چيزهايي که شیرين هستند و راحت هستند، ما ظاهراً گاهي هم شُکر مي‌کنيم، آیا شکر خدا مي‌کنيم يا شکر خود آن لذت را ؟! اين قابل توجه است. اين، شکر مُعطي است يا شکر آن چيزي که عطا شده از او به ما؟ شکرِ کدامش است؟ ا
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی، به مناسبت ایام ماه رمضان یکی از  دروس اخلاق استاد سید منیرالدین حسینی خدمت خوانندگان محترم ارائه می شود؛ مقامات صبر و شکر در این سخنرانی به شکلی رسا و شیوا تبیین می شوند:



***



 اعوذ بالله السميع العليم من همزات الشياطين بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين انّه خير ناصر و معين و صلي الله علي سيدنا و نبينا ابي القاسم محمد و علي اهل بيته المعصومين المنتجبين و المکرمين و اللعن علي اعدائهم اعداء الله من الان الي يوم الدين.

... چند بار شده که صبر في جنب الله تبارک و تعالي را «حُلو» بدانيم؟! شيرين بدانيم و احلي من کل حلو؟ آن چيزهايي که شیرين هستند و راحت هستند، ما ظاهراً گاهي هم شُکر مي‌کنيم، شکر خدا مي‌کنيم يا شکر خود آن لذت را ! اين قابل توجه است. اين، شکر مُعطي است يا شکر آن چيزي که عطا شده از او به ما؟ شکرِ کدامش است؟ اگر شکر «مُعطي منه» باشد، که کفار هم اين مرتبه شکر را دارند. دلباختگيِ نسبت به چيزي که داراي يک لذتي است، که همه، اين مراتبش هست. اين نشد.

بنده عرض مي‌کنم که اين «الهي شکر»، رابطه الهي‌اش با شکر و نعمت چطوري برقرار مي‌شود؟ در همين يک مقدار دقت کنيم. چون شما لذتي برايتان حاصل مي‌شود، انبساطي برايتان حاصل مي‌شود؛ به اين انبساط، شاکر هستيد يا خدا را شکر مي‌کنيد در عطايش؟ اگر خداوند متعال شکر بشود در عطائش، شما در آن موقعي هم که «في جنب الله» در راه خدا، در يک شدتي قرار بگيريد، جاي شکر هست، يعني بدترش مي‌شد. نه! يعني شما در مُضيف‌خانه خدا هستيد، آوردندتان در بيمارستان به شما دواي خاصي دادند
مهمان‌خانه خدا روزي که چلوکباب مي‌آورند، بايد بگويم الهي شکر. آن روزي هم که دوا مي‌آورند مي‌گويند بايد بخوري، اين دوا لازم است برايت، نافع است، بايد بگويم الهي شکر.
که معالجه بشويد. او که خداي نخواسته از روي بخل و حسد و ظلم و نقص که يک وقتي آدم را به چيزي مبتلاء نمي‌کند. براي اينکه اين آماده بشود، براي عطاء بعد و مرتبه بعد برايش نافع است که با همين دواي تلخ هم معالجه بشود. و الا اگر نفعش باشد که به وسيله شيريني معالجه بشود، به وسيله شيريني مي‌دهند. ولي نفعي است که خود آن نفع براي ما موجب لذت نفس نيست، موجب ابتهاج ظاهري اوليه نيست. در چيزي که موجب ابتهاج نباشد، اگر شکر، حقيقي واقع بشود؛ يعني انبساط پيدا بشود بر نعمت، نه بر قدرت تحمل خودش. آدم گاهي است يک کار سختي را انجام مي‌دهد، شيرين است در دهانش براي اينکه مي‌تواند کار سخت انجام بدهد. گاهي است، خير، شيرين است، براي اينکه «او» قرار داده. هرچه که تو بپسندي، من مورد پسندم هست و شاکرم بر آن. بلکه شيرين است در نظرم آن چيزي که تو شيرين مي‌پسندي. اگر اين طوري باشد، ما هيچ وقت از شدائد گله نبايد داشته باشيم. اگر «حَمْدَ الشَّاكِرِينَ‏ لَكَ‏ عَلَى‏ مُصَابِهِمْ» که در زيارت عاشورا مي‌گوييم «اللَّهُمَّ لَكَ‏ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ‏ لَكَ‏ عَلَى‏ مُصَابِهِمْ» اگر يک همچين چيزي باشد که بر چيزي که اصابت مي‌کند به آدم، آدم واقعاً اهل حمد و شکر باشد، نه بر قدرت. نمي‌گويد «لَكَ‏ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ‏ لَكَ‏» بر اينکه قدرت صبر بهم دادي که مقاومت کنم. اصل مطلب را قابل شکرگذاري مي‌داند. موجب ابتهاج نفس نيست، يک. دو، از قدرت صبرش هم شکر نمي‌کند. از نفس مصيبت شکر مي‌کند. يعني نفس مصيبت چون مرضي تو است، مرضي من است. چون عطاء تو است، در مذاق من شيرين است. اگر شيرين نيايد، گله از خودش دارد. مي‌گويد خدايا! «و اجعل الصبر في جنبک احلي من کل حلو» صبر در جنب تو، در راه تو، براي تو، اين را از حالت تلخي در آور. نگذار نفس، حاکم باشد که تلخي‌اش را مرتباً به من بچشاند. خودت والي من باش، خودت صاحب اختيار من باش. بسياري از اموري که براي ما واقع مي‌شود و ما را به فزع مي‌آورد، اگر از اين باب بهش نگاه کنيم، براي ما لذت مي‌آورد. حالا من نمونه‌هايي‌اش را در کوچک و بزرگ عرض مي‌کنم.

شما مختلف، در ايام سال، بعضي وقت‌ها مي‌رويد خانه، زن و بچه‌تان بهتان گرم هستند، خودشان را هم مهيا کردند از نظر وضع خانه و تميز کردن و مرتب کردن و طبخ غذا و آرايش و غير ذلک و پذيرايي مي‌خواهند بکنند از شما به صورت بهترين
بگوييم خدايا! اگر يک ذره هم در ما فتور هست نسبت به شکر، تو بخشش به ضعف نفس ما. ما شهادت مي‌دهيم که اين بر ما لازم است. تشکر مي‌کنيم از لطف تو. ما يقين داريم که از تو جز خوبي برنمي‌آيد.
مهمان و بهترين عزيز. اين مرتبه‌اش را شما باز دو شکل مي‌شود برخورد بکنيد. يکي اينکه بگوييد خب به هر حال يک مقدار ما محبت کرديم به خانواده‌مان، او هم بايد اين طوري سلوک کند. اين يک شکل است. يک شکل اين است که نعمت خدا مي‌بينيد، مي‌گوييد خداوند متعال اين طوري قرار داده و شکر مي‌کنيد. اگر اين شکر، شکر للمُنعِم است، نه شکر للنعمه هست، مستقل از آن است. اگر شکر دارد واقع مي‌شود براي خدواند متعال، آن روزي که با شما عصباني هستند و شما آنها را ظالم مي‌دانيد بر خودتان، به هر حال آن روز هم نه آنها از دستگاه خدا در رفتند، نه شما. هيچ‌کدام‌تان واجب‌الوجود نشديد، واجب‌بالذات نشديد، هر دوتان واجب بالغير هستيد. هر دوتان هم در دار تکليف هستيد. خانه‌تان هم تکه‌اي است، زميني است از دار تکليف. شرايط‌تان هم از همين است. آن روز که اينها بر شما سخت مي‌گيرند اگر عصباني نشديد، صبر هم برايتان تلخ نبود، في جنب الله تبارک و تعالي حلو ديديد، آن وقت اصلا مي‌توانيد راحت آنجا سکوت کنيد يا راحت اثر خوب بگذاريد بر آنها، شرايط بندگي‌شان را فراهم کنيد. يا بالاتر من عرض کنم محال است در وقت غضب، بنده برگردد؛ رتبه اول، کظم غيظ، رتبه دوم، ابتهاج به صبر في جنب الله پيدا کند؛ محال است، بعدش از ناحيه خدا عطاء نشود. اصلاً من به نظر خودم مي‌آيد که وضع قلب زن خانواده منقلب مي‌شود بدون اينکه اين بخواهد حرف بزند. الکي گرم بگيريم. چطوري اگر اين در آن منزل وارد مي‌شد که منظم بود، قربون صدقه مي‌کردند همديگر را؛ حالا رفتار او را، نه اينکه مسخره بکند که او خيال کند اين از روي استهزاء دارد بهش با محبت. نه، باهاش با محبت سلوک کند، کوتاه بيايد، اعلام کند که من مي‌بپذيرم که من در حق شما کوتاهی کردم و طوري سلوک کند که سزاوار است در جنب الله تبارک و تعالي، آدم آن طوري سلوک بکند از تواضع و از اين تواضعش و از اين صبرش ابتهاج نداشته باشد که خدا قوت به من داد، من صبر کردم يا تواضع کردم. نه. به هر حال عطاء خداي تبارک و تعالي است. من در مهمان‌خانه خدا هستم. مهمان‌خانه خدا روزي که چلوکباب مي‌آورند، بايد بگويم الهي شکر. آن روزي هم که دوا مي‌آورند مي‌گويند بايد بخوري، اين دوا لازم است برايت، نافع است، بايد بگويم الهي شکر. چطور اگر امراض ظاهري، شما داشتيد و سخت درد مي‌کشيديد، دکتر يک دوايي که پيدا نمي‌شود در دنيا برايتان تهيه مي‌کرد مي‌آورد و شما مطلع بوديد که اين آمپول، اين سوزن، اين قرص، اين
في جنب الله تبارک و تعالي شما بخواهيد صبر کنيد و شيرين صبر کنيد؛ فرض دارد که اضطرابي از ناحيه غير پيدا کنيد؟! هرچه اضطراب پيدا کنيد، آن وقت از ناحيه نفس خودمان اضطراب پيدا مي‌کنيم. ديگر نه از دشمنيِ دشمن خواهيم ترسيد و نه از بدخلقيِ دوست خواهيم رنج برد.
شربت، اين کپسول گير نمي‌آيد و اين از عطاء اين آقاي دکتر هست که رفته زير و رو کرده، داروخانه‌ها را، دوستانش اين طرف آن طرف تلفن کردند گفتند فلان دواي فرضاً کليه يا کبد يا چه، اين يک مقدار کمي مثلا از اين آمپول، چهار پنج تا دانه گير آورده. اين وقتي مي‌آورد و شما اهل معرفت دوا بوديد، چشم‌تان که مي‌خورد به اين بسته دارو و مي‌ديديد که آن چيزي که درد شما را برطرف مي‌کند، اين است. دکتر مي‌خواهد سوزن بزند، شما مي‌گوييد به چه زبان من از شما تشکر کنم؟! اشک در چشمت حلقه مي‌زد که چقدر اين محبت کرد، من چطوري جواب بدهم اين زحمتش را. آيا وقتي که به مصائب برخورد مي‌کنيم ما، گاهي مي‌شود اين طوري بشويم نسبت به خداي متعال؟!

بگوييم خدايا! اگر يک ذره هم در ما فتور هست نسبت به شکر، تو بخشش به ضعف نفس ما. ما شهادت مي‌دهيم که اين بر ما لازم است. تشکر مي‌کنيم از لطف تو. ما يقين داريم که از تو جز خوبي برنمي‌آيد. اين مطلب يا بسيار نادر در زندگي ما اتفاق مي‌افتد يا اگر يک جاهايي هم اتفاق بيافتد، خيلي کم هست که حالا مثلا خب دل‌مان گرم بوده از جاهاي ديگر، يک مقدار مثلا بخشيديم.

اگر اين مثال را بياوريد در سراسر جامعه، في جنب الله تبارک و تعالي شما بخواهيد صبر کنيد و شيرين صبر کنيد؛ فرض دارد که اضطرابي از ناحيه غير پيدا کنيد؟! هرچه اضطراب پيدا کنيد، آن وقت از ناحيه نفس خودمان اضطراب پيدا مي‌کنيم. ديگر نه از دشمنيِ دشمن خواهيم ترسيد و نه از بدخلقيِ دوست خواهيم رنج برد. حتي به ذهن مي‌رسد که از آزار هر صاحب ضرري، ما رنج نمي‌بريم؛ حيوانات باشند، چه باشد، هرچي باشد. فقط ناراحتي‌مان اين مي‌شود که نفس ما چه مي‌کند و از کجا مي‌آورد، چطور مي‌شود کار ما. حالا ما اضطراب‌مان از ناحيه نفس نيست نوعاً. آن موقعي هم که جَرِّمان سر نفس است، سر اين است که نفس چرا خوب براي نفس کار نمي‌کند. چرا طوري کار نمي‌کند که ما داخل همه، خلاصه برجستگي‌مان ظاهر بشود. چرا در فلان مورد، خلاصه ما نشد آن جور که بايد، دل‌مان مي‌خواست. سراغ آخرت هم که مي‌رويم، از همين باب مي‌رويم. سراغ آخرت هم که مي‌رويم، از بابِ که اين نفس ما در راه طاعت هم کوتاه مي‌آيد، آن جوري که بخواهيم ازش نماز شب و تهجد و آن جور دعا و آن جور زيارت و آن جور... آنجا هم سر مقام، دعوا داريم با نفس. اضطرابي که داريم، همه‌اش از شرايط‌مان هست. اضطراب‌مان از خود نفس نيست. اگر شفاي نفس را مي‌خواهيم، براي شفاي انتقال از يک رتبه نفس به رتبه ثاني هست. اگر اين جوري باشد وضع‌مان، کي ما معصومين را براي خودشان مي‌خواهيم و خداي متعال را براي خودش طاعت مي‌کنيم؟!

اين حرف‌ها، در مرتبه خاطر. در عمل چي؟ در عمل، آن نفسي که براي خودش مي‌خواهد در مرتبه خاطر، در مرتبه فعل و خارج هم که مي‌رسد، از اعمال قلبي که پايش
آنها را خداي متعال خلق کرده براي اينکه کمک کنند به انسان، همه‌شان کمک هستند. از مرتبه اعلي که آنجا معناي کمک بودن‌شان، خدمتگزار بودن و خدمتکار بودن هست تا مرتبه ما‌ها که ان شاء الله تعالي اولين لحظات مرگ مي‌گويند «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» کمک هستيم. ولي خب شرط دارد تا کمک باشند.
را بيرون مي‌گذارد و مي‌آيد در ذهن، برخورد به اشياء که مي‌کند، حسن ظنش همه‌اش حسن ظن‌هاي دنيوي است، سوء ظنش هم همه‌اش سوء ظن‌هاي دنيوي است. از آن مرتبه هم که مي‌آيد خارج‌تر و ظاهرتر، مي‌آيد در عالم جوارح، اينجا ديگر سستي‌اش ظاهرِ ظاهر مي‌شود. آن چيزهايي که در مرتبه قلب، يک مقدار مکتوم است، در مرتبه ذهن، يک مقدار ظهور بيشتري پيدا مي‌کند و حب و بغض اشياء است که سبک سنگيني مي‌کند و جمع‌بندي مي‌کند و نتيجه‌گيري مي‌کند. در مرتبه خارج که مي‌رسد، ديگر آدم خودش لااقل اگر روي فعلش دقت کند، ديگران نتوانند سر در بياورند، خودش خوب سر در مي‌آورد که چکار مي‌کند. سر در مي‌آورد که اين چقدرش في جنب الله تبارک و تعالي هست. اين جور است وضع ما.

لذا من به ذهنم مي‌آيد که معناي صبر را و ساير مفاهيم را، ما درکش هم به ذهن‌مان نزديک نمي‌شود. درکِ متناسب با حالات فعلي‌مان متوجه مي‌شويم، نه آن طور که بايد. بعد خودمان را البته در همه اين مراتب، هم صابر، هم شاکر، هم مُسبّح، هم حامد، همه اين اوصاف مي‌دانيم، يک پا منتظريم که خب بسيار خب ملائکة الله هم خب کمک کنند و آنها هم استغفار کنند و آنها هم چنين و چنان کنند. اگر باطن عمل، خراب باشد، ملائکة الله بد بگويند، چکار کنيم؟! خداي نخواسته نفرين بکنند، چطور؟! آنها را خداي متعال خلق کرده براي اينکه کمک کنند به انسان، همه‌شان کمک هستند. از مرتبه اعلي که آنجا معناي کمک بودن‌شان، خدمتگزار بودن و خدمتکار بودن هست تا مرتبه ما‌ها که ان شاء الله تعالي اولين لحظات مرگ مي‌گويند «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» کمک هستيم. ولي خب شرط دارد تا کمک باشند. آنها کمک ظلم و فساد که نمي‌کنند. ملائکه که کمک ظلم و فساد نمي‌کند. آن شياطين هستند که کمک ظلم و فساد مي‌کنند. ما اگر اعمال‌مان باطنش فاسد باشد، آنها باطن عمل را مي‌فهمند، اهل فهم هستند. چطوري دعا کنند، استغفار کنند، طلب حفظ کنند، از خدا بخواهند؟! اميدواريم ان شاء الله تعالي در اين ايام که ماه مبارک شعبان است و منسوب به نبي اکرم هست، صلوات بر وجود مبارک ايشان، منشأ پاک شدن همه آلام بشود و خدا توفيقات همه‌مان را زيادتر کند.

بارالها! کلمه حق را بر سراسر جهان بگستران. کلمه باطل را از زمين برکن. آنچه وعده به وليت فرموده‌اي هرچه زودتر به وي عنايت فرما. نائب رشيد وليت امام خميني را معزز و منصور بدار. لشکر اسلام در همه جبهه‌ها مخصوصا در برابر کفر صدامي پيروز گردان. لشکر کفر در همه زمينه‌ها مخصوصا کفر صدام در برابر اسلام مخذول گردان. بارالها! شهداي جنگ اسلام با کفر را محشور به حضرت سيدالشهداء بفرما. معلولين جنگ را شفاي عاجل کرامت فرما. بارالها! انتقال ما را از اين عالم به عالم ديگر به وسيله شهادت در راه خودت و براي خودت خالصاً لک قرار بده. علل و امراض ظاهري و باطني ما را، آنچه که ما مي‌توانيم التفاف بهش بکنيم و قصور مي‌ورزيم يا تقصير مي‌ورزيم و آنچه را که خب غرق درش هستيم، قدرت التفاف بهش هم بالمره نداريم و تو بر او آگاهي و شاهدي، تفضلاً به الهيت و ربوبيت خودت...
Share/Save/Bookmark