گفتاری از علامه حسینی الهاشمی(ره)؛
نقش جوانان در استمرار قيام عاشورا
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۲۳
در تحليل عاطفيِ دقيق کربلا، دو موج ارزش گرايي انسانيت و مقابله با ستمگري از دو سو، تاریخ را مورد تأثیر شدید قرار می دهد؛ که این به معناي استراتژيِ تكامل تاريخي است، نه معناي استراتژيِ تكامل اجتماعي و به دست گرفتن قدرت. کسانی كه ميگويند حضرت آمده بود تا حكومت اسلامي تشکیل بدهد؛ در واقع معناي تكامل گرايي تاريخي را نفهمیدند. تكامل گرايي تاريخي، خيلی عظيمتر از تكامل گرايي اجتماعی است.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، همزمان با فرارسیدن ایام عزای سرور و سالار شهیدان، گفتاری از علامه سید منیرالدین حسینی الهاشمی (ره)، بنیانگذار فرهنگستان علوم اسلامی، چند روز پیش از پایان عمر پر برکت این عالم فرزانه با عنوان «نقش جوانان در استمرار قيام عاشورا» برای اولین بار در وب سایت فرهنگستان علوم اسلامی منتشر می شود.
جایگاه جوانان در ساختارهای اجتماعی
این نکته بسیار مهم است که نمی توان جوان را در ساختارهاي اجتماعي، شکل گرفته فرض کرد، چراکه هنوز راسخ نشده و شكل پذير است.
جوان تا وقتی در سن جواني است، ساختارگرا نيست. از دوران بلوغ، احساس هويت جديد در او ظاهر ميشود و محدوديتهاي محيطي برايش زير سؤال ميرود. دامنه محدوديتهاي محيطي و انتظاراتِ ارضاء، به معنی نبودن طلب موثر اجتماعي و وجود طلب طبيعي نسبت به تجليل و تحقير، نسبت به اطلاع و تجهيل، نسبت به دارائي و توانمندي و ناداري، جوان را كه آماده احساس هويت جديد است، در معرض نقادی قرار می دهد؛ يعني سوال كند كه آيا بايد همين طور باشد؟ هيچ راهي دیگری ندارد؟ نقد، او را متوجه ضعفهايي ميكند كه تغيير ساختار را طالب ميشود. نقدِ نسبت به جريان تكامل و نسبت به نارسائيهايي كه هميشه در ساختار بوجود ميآيد؛ یعنی جوان می فهمد که ساختارهاي بشري، هرگز مطلق نيستند. جوانان، قشر تكامل گراي جامعه هستند و هميشه تكامل اجتماعي و توسعه اجتماعي، بايد بر دوش آنها استوار باشد.
جایگاه میان سالان در ساختارهای اجتماعی
بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه آنهايي كه سنشان بالاتر است ـ بين سي تا چهل و بالاتر ـ اگر محيط را پذيرفته و از نواقص بياعتنا گذشته باشند، سعي شان بر این است كه منفعت شخصي را از طريق پذيرش ساختارها، به حداكثر برسانند ـ به عبارت ديگر ساختارگرا شده باشند، نه تكامل گرا ـ و طبيعي است كه به دنبال اصلاح نظام نباشند و نفع طلبي -در نظامِ پذيرفته شده- آنها را وادار ميكند كه ارزشها، اطلاعات، قدرت، ثروت را در نظام ساختاري بپذيرند. مگر اينكه نسبت به ساختارها موضع داشته باشند و ايستادن مقابل ساختارهاي اجتماعي را تمرين كرده باشند و ملكهشان در درگيري با ساختارها نمو كرده باشد؛ به عبارتی انسانهايي ظلم ستيز باشند.
جایگاه افراد مسن در ساختارهای اجتماعی
کسانی که سن آنها از ۴۵ سال به بالا است، بايد موازنه اجتماعي بر دوششان استوار باشد. صاحبان ملكهاي كه پيرمرد هستند؛ اينها -در گرايش غالب-بايد موضوعات خُرد، روي دوششان باشد. يعني جامعه بايد هميشه تركيبی باشد.
بيشترين مخاطب رهبری جوانان هستند. لکن بيشترين مخاطب دولت ميان سالان هستند و بيشترين مخاطب بخش خصوصی كامل سال است.
مسئله عاشورا
عاشورا، يك حركت تكامل گراي ساده نيست. فلسفه تكامل اجتماعي را در تاريخ، تبيين ميكند. لذا براي همه عصرها و نسلها، الگوي جاويد تكامل گرايي است.
تفاوت تكامل گراييِ تاريخي با تكامل گرايي اجتماعی
تكامل گرايي اجتماعي، به دنبال ايجاد يك نظم و نظام، از گره دار تا كلاسيك، متناسب با سير بلوغِ مبارزه براي بدست گرفتنِ قدرت و سقوط ساختار قبلي است که طيّ يك سلسله عمليات انجام ميگيرد. به هر صورت انقلابها، ساختار ستيزي دارند و پيريزي ساختار جديد می کنند، به عبارتی عدلِ در جهت خاص را دنبال می کنند؛ مثل عدل در توزيع قدرت يا آزادي يا احساس هويت يا عدل در بهرهوري اقتصادي، عدالت سياسي يا عدالت اقتصادي را پيگيري ميكنند. لكن اصلاً درباره دويست سال بعدشان هرگز نظريهاي كه بتوانند براي او عمل و فداكاري كرده باشند و آن را محقق كنند ندارند. هر چند مدعي اين باشند كه فلسفه تاريخ را ميشناسيم ولي فلسفه تاريخ، براي تحليل موضع گيريها و هماهنگ سازي موضع گيریها تا فروپاشيدن ساختار گذشته و ايجاد ساختار جديد است.
تحوّل گرايي تاريخي، چشم به پيروزي در وهله ندارد و به دنبال برنامهاي نيست كه ساختار را در وهله ساقط كند و ساختار جديد را بر پا نمايد بلكه برنامه او در كليه موضوعات، سخن گفتنِ با نهادينهترين نظام عاطفه انسان و جامعه ميباشد. يعني ستيز با ظلم را به گونهاي با عاطفه و گرايش به عدل و رحم درميآميزد و مجموعه سازي ميكند كه ذره ای در آن، احساس خشونتِ ساختار سازي مشاهده نميشود. حضرت اباعبدالله در ميدان جنگ، در شديدترين مقاومتها و ظلم ستيزيها، به عواطف انسان گرايانه، كمال اهتمام را ميورزد؛ ایشان در روز عاشورا دوازده بار از میدان جنگ به خیمه باز می گردند اما در تاریخ یکبار هم وجود ندارد که ایشان با خشونت به زنان گفته باشد ساکت. هنگام مقابله با دشمن زمانی که جای ترحم بوده، بلافاصله ترحم می کردند. اين، زبان عاطفه تاريخ است. اصلاً حضرت با زبان عاطفه، به تاريخ حرف ميزند.
همانند زمانیکه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) وارد شط می شود، عقل می گوید وقتی انسان تشنه است باید آب بنوشد تا بهتر بجنگد، اما منطق حضرت ابوالفضل به همان اندازه كه برابر دشمن، خشن است؛ در برابر دوست، رئوف است، دلبسته است. اين، منطق سخن گفتن با تاريخ است.
معنا ندارد يك مرد جنگي در حين جنگ و مقابله شديد، اظهارات عاطفي بكند، يعني غير منطقي مينمايد ولی گريه كردنهاي حضرت ابا عبدالله -مثل وقت رفتن علي اكبر، قاسم و...- در واقع ابزار عاطفههاي شديد برای حرف زدن با تاریخ است. استفاده از این ابزار در حالي است كه، اين اظهار عاطفهها ایشان را در سخت گيري مقاومت در برابر دشمن ذره ای سست نميكند. ابراز عطش ميكند اما به هيچ وجه ابراز تسليم نميكند. تقاضاي ترحم به حرم ميكند، ولي هیچگاه نميگويد من تسليم ميشوم. همه این حرف ها به کناری می رود و ایشان شدیدا مقابله می کند؛ به عبارتی دست دشمن را در خودكامگي و بياعتنايي به هر ارزش انساني باز می گذارد. و این در حالی است که ایشان در درگيري، هيچ يك از ارزشهاي انساني را فراموش نميكند بلكه همه ارزش ها را به حداكثر احترام بجا می آورد. مثلا بجای اينكه در ابتدای جنگ، سرلشگرش را با يك تیم كامل به جنگ بفرستد، در انتهای جنگ وی را برای آوردن آب ميفرستد.
در تحليل عاطفيِ دقيق این جنگ، دو موج ارزش گرايي انسانيت و مقابله با ستمگري از دو سو، تاریخ را مورد تأثیر شدید قرار می دهد؛ که این به معناي استراتژيِ تكامل تاريخي است، نه معناي استراتژيِ تكامل اجتماعي و به دست گرفتن قدرت.
من از همين جا ميخواهم عرض كنم کسانی كه ميگويند حضرت آمده بود تا حكومت اسلامي تشکیل بدهد؛ در واقع معناي تكامل گرايي تاريخي را نفهمیدند.
تكامل گرايي تاريخي، خيلی عظيمتر از تكامل گرايي اجتماعی است. تكامل گرايي تاريخي باقي ميماند بدون اينكه شخص حضور داشته باشد و در همه جريانات تكاملي، موضوع رشد و تكامل قرار ميگيرد. لذا گرايشي را كه الان به حضرت ابا عبدالله در سراسر جهان وجود دارد، قطعاً در صده اول وجود نداشته.
تنها كسي ميتواند به زبان تاريخ صحبت كند كه ستيز و عاطفه را بتواند به عاليترين شكل تاريخياش تركيب كند. در قضيه عاشورا و جريانات بعد آن، كاملاً اين امر، واضح است. يك ذره آثار ذلت در اسرا ديده نميشود، يك ذره هم پايشان را از مقاومت در برابر دشمن پايين نميگذارند، حتی به يكديگر این توصیه را هم ندارند که ابراز عاطفه نكنيد، برعکس اتفاقا در ابراز عاطفه كردن هم خيلي شديد هستند. اين منش با هيچ نظام جنگياي كه بخواهد در وهلهْ ساختار بسازد، نميسازد. اصلاً شمشير علي بن ابيطالب و حضرت اباعبدالله ميزند براي اينكه ارزش بر تاريخ مسلط بشود؛ براي ارزش تاريخي، نه اینکه مثل انقلابهاي اجتماعي، ساختار در وهلهْ ايجاد بشود. اينکه وجود مبارك سيد الموحدين (عليه افضل صلوات المصلين) در جنگ وقتی با عمرو عاص مواجه می شود و او خودش را عریان ميكند و حضرت او را رها ميكنند؛ اين دقيقاً معناي انسان گرايي است. معناي اين است كه اين شخص، در حال ابراز ذلت است و انسان [امیرالمومنین(ع)] به آدمي كه ابراز ذلت ميكند، ابراز قدرت نميكند. آيين ما اين است كه فراري از جنگ را تعقيب نكنيد. هر چند يقين داشته باشيد او همين كه توانست فرار كند، دوباره نامردي و نامردمي خودش را به شديدترين وجه ابراز ميكند. اين دقيقاً يعني باز كردن مشت عمرو عاص، يعني آيين عمرو عاص را شكسته، نه شخصش را. آيين خود محوري را در برابر آيين ارزش محوري شكستن.
وقتی قضيه حضرت اباعبدالله را به این صورت که ایشان در ظلم ستیزی چگونه بودند ذکر کنید یعنی در واقع جوان را با این روحیه مواجه کردید اگرچه طبيعتاً مشكل است كه جوان حركت تاريخيِ به آن صورت داشته باشد. نه جوان، پيرش هم مشكل است، ولی الگوگيري ميتواند بكند.
ما ميتوانيم در تحولات اجتماعي حاضر باشيم. علتش هم يك چيز است: اشراف مطلق به عاطفه، در جميع مراحل تاريخ ـ يعني متغيّرهاي عاطفه ـ براي امام معصوم، ممكن است. يعني سخن گفتن با تاريخ كه مثل شعر حافظ نيست، هيچ وقت كهنه نمی شود. معصومین كارشان ايجاد يك حركت تاريخي است. يعني حركتي كه مرتباً در همه تكاملها حضور دارد که در نتيجه هيچ وقت كهنه نميشود و اتفاقاً بالعکس روز به روز، نوتر ميشود. در حقيقت، رفتار مطلق، نه تنها كهنه شدني نيست بلکه قابل الگو برداري براي همه زمانها متناسب با سطح رشد و تكاملشان است.
101