ضرورت ارتقاء فرهنگ عمومی به فرهنگ اسلامی
ما نيازمندیم كه فرهنگ عمومي جامعه و لايههاي عميق فرهنگ و به ویژه فرهنگ معيشت را به يك فرهنگ مذهبي تبديل کنیم و اين نیاز، ضرورتي فراتر از انقلاب اسلامی ایران دارد. چرا؟ چون اگر بر فرض محال انقلاب اسلامی هم نميبود و یا در برابر امواج سلطه پايداري نکرده بود، درگيري اسلام و عقلانيت مدرن وجود داشت.
مسأله عميقتري در جهان وجود دارد که آن اصل انقلاب اسلامي است؛ البته نه مصداق خاص آن که انقلاب اسلامی ایران است؛ بلکه حركتي است كه نبي اكرم (ص) در ادامة حركت انبياء و به عنوان نقطة کانونی حركت آنها آغاز كردهاند كه اين حرکت حتماً باید جهاني شود و ميشود؛ و در جهاني شدن، یکی از حوزههایي را كه بايد به تسليم بکشاند، حوزة عقلانيت غیردینی است. بنابراين ايجاد يك عقلانيت مبتني بر فرهنگ مذهب براي تأمين همة عرصههاي نيازمندي بشر و از جمله معاش او، يك ضرورت است.
اگر انقلاب اسلامي را هم يكي از نقطههاي جوشش تحول در جهان و يكي از سرفصلهاي همان حركت اسلامي بدانيم، این انقلاب هم در ادامة راه نيازمند همین مطلب است و بدون ایجاد عقلانيت جديدي به مقاصد متعالی نمیرسد.
در اصل اینکه دین باید در عرصه حیات اجتماعی سازوکارهای حرکت اجتماعی را نشان دهد با همه تفاهم داريم. اما در جزئيات آن اختلاف نظر وجود دارد. انديشمنداني كه در فضاي اسلامي زندگي ميكنند وحقانيت اسلام را هم قبول دارند، در این که چرا و چگونه و تا كجا عقلانيت را باید متحول کرد، نظريات مختلفي دارند.
نسبت بین تمایلات و عقلانیت
در طرف مقابل، نظام غرب يك جريان به هم پيوستة همه جانبهاي است كه به صورت هماهنگ طراحي شده است. و در ادامة راه خود تلاش كرده است كه منظومة برنامهريزي خود را هماهنگ تر كند. مجموعه رفتارهاي سياسي، اقتصادي، و فرهنگي غرب يك نظام رفتاری هماهنگ است. و با مجموعة مقدوراتش با اسلام در تقابل است. و به همین علت است كه ما در حوزة فرهنگ ناچار به درگيري هستيم. هرچند درگيريهاي عقلاني ازحوزة تمايلات شروع میشود؛ چون عقلانيت ابزار رسيدن به تمايلات است؛ يعني انسان خواستههايي دارد كه عقلانيتِ كاربردي راه رسيدن به آن تمايلات را فراهم ميكند؛ در واقع نقشة راه درست می کند. خواسته، انگيزه و مقصد است و اين نقشة راه است.
شهید مطهري در این رابطة میفرمودند آن موتور و اين چراغ است، منتهي اين چراغ متناسب با آن موتور است؛ هم راهي را كه روشن ميكند و هم نوري را كه ميدهد نقشة رسيدن به آن انگيزههاست؛ بنابراين نقطة تحول نقطة انگيزهها و جهت است؛ زماني كه آن انگيزهها و جهتها تغيير کند، به نقطة درگيري با عقلانيت قبلی و نقشه راه آن ميرسيم؛ بنابراين درگيري از آنجا شروع ميشود .
يكي از سرحلقههايي كه ما ميتوانيم ضرورت بحث حركت علمي، جنبش نرم افزاري و تحوّل در علوم را دنبال كنيم توجه به درگيريهاي سياسي است؛ با بررسی این نزاع ها روشن میشود که يكي از آسيبهاي ما آسيب در حوزة علوم و در حوزة عقلانيت است؛ يعني چالشهاي سياسي به جايي كشيده شده است كه اين نقطه در حال ظهور است؛ چون ما انقلاب سياسي را به وجود آورده و ادامه دادیم و دنبال مقاصد خود بودیم اما نقشة راه را از روي قطب نماي غرب كه عقلانيت آنهاست تنظیم کردیم. فکر میکردیم قطبنما، قطب نماست و ما هم با آن جهت يابي ميكنيم. اما زمانی كه درگيري ما با جهتیابیهای قطبنما بارز شدآن زمان معلوم ميشود كه بايد از نو فكري به حال قطبنماها كرد.
شرایط برای درگیری با عقلانیت غرب آماده است الآن فضا به گونهای است كه حتی بعضی از اندیشهوران دگراندیش نیز به این مطلب اشاره کردهاند البته حرف آنها حرف جديدي نيست حرف خيلي عميقي هم نیست حدود يك قرن است كه در دنياي اسلام این حرف بيان شده است و حدود سي، چهل سال است كه در كشورعميق تر از اين حرفها زده شده است؛ اما اکنون فضا براي ورود به این ميدان فرهنگي آماده است. نقطة تعارض، جريان درگيري با عقلانيت غرب است؛ انتخابات اخیر صحنه درگیری دو تفکر و گامی برای عبور از جريان مادي بود.
سكولارها ميخواستند عقلانيت سكولار را در جامعه حاکم كنند. اصلاح طلبان و طرفداران اصلاحات نيز همين را ميخواستند اما انقلاب اسلامي و امت حزب الله نپذیرفتند و نمیپذیرند.
آمیختگی انگیزه و انگیخته
اما از اين فضا باید استقبال کرد؛ چون درگيري سياسی به ميدان فرهنگ كشيده شده است و اين همان جايي است كه انگيزه سازي ميشود. يعني تا زمانيكه ما متوجه نشویم كه ارزشهاي اسلامي با عقلانيت غرب تأمين نميشود،
انقلاب اسلامي در جنگ فرهنگي با غرب پيروز بوده است چون هويت اسلامي ملتهاي مسلمان را احياء كرده است. هويت فطري ملتهاي ديگر را هم احياء كرده است. هويتي كه مسخ، استخفاف و جعلی شده بود را مغلوب و يك هويت اصیل را احياء كرده است؛ اين احياء هويت احياء همة ارزشها و سنن است.
اين قطب نما نقشة راه را به ما نميدهد؛ مثلاً ما ميخواهيم به مكه برويم اما اين قطبنما ما را به بازار بورس ميبرد و اين همان راهی است كه به معبد سرمايهداري میانجامد. مردمي كه ميخواهند انقلابی حركت كنند، ناگهان سر از معاملات اقتصاد سرمايهداري در ميآورند و همة انگيزههای الهی در این ميدان مسابقه قرباني میشود. اين خاصيت اين قطبنماست؛ اين قطبنما قبلهنما نيست. ادعاي ما اين است كه: عقلانیت و نقشه راه متناسب با اهداف و آرمان ريخته ميشود نه اينكه نسبیت بین ابزار نقشهكشي، انگيزهها، جهتها و تمايلات نیست. این همان دعواي آميختگي انگيخته و انگيزهها است.
عقلانيت و روشهاي عقلاني روشهاي توأم با انگيزه هستند و انگيزهها در انگيختهها اثر دارند.
درگیری اصلی در میدان فرهنگی است نه سیاسی جرياني در كشور وجود دارد كه در ظاهر يك جريان سياسي است اما در عمق يك جريان فرهنگي است. ممكن است كه بعضی از آنها به حضور در ميدان فرهنگی توجه نداشته باشند. لذا بايد ميدان درگيري را شفاف کرد که اگر اين مطلب اتفاق بیافتد كمكم انگيزههاي سياسي تبديل به انگيزههاي فرهنگی خواهد شد. الان دو تحليل وجود دارد: يكي اينكه حاکمان در حوزة سياست كم آوردهاند و وارد ميدان فرهنگ ميشوند تا توجيه كنند؛ آقایی در مصاحبهای ميگويد كه مسئله انقلاب فرهنگي سه بار مطرح شده است كه هر سه بار هم سابقة سياسي داشته است يكبار ميخواسته اند دانشگاه را از گروهكها خالي كنند (سال ۵۹)؛ يك بار احساس كردند نتوانستهاند نيروهاي متناسب با خودشان را در دانشگاهها تربيت كنند (سال ۷۹)، يك بار هم الان است كه دوباره احساس ميكنند در ميدان سياست مشكل پيدا كردهاند و ميخواهند اين را وارد حوزة فرهنگ كنند. اما يك تفكر دیگر كه تفکری متقن و قوی است میگوید كه ريشة اين بحران، فرهنگ است؛ میگوید اگر ما در حوزة علوم انساني حرف جديدي نداشته باشیم و نقشة راه ما براي مديريت اجتماعي، برنامه ريزي اجتماعي، شناخت نيازها و برنامهريزي براي تأمين آنها از علوم انساني غرب باشد پس ديگر چه داعية انقلاب اسلامي داريم. باید این دو نظریه، تجزیه و تحلیل دقیق شوند، اگر اين نقطة درگيري شفاف شود و اين ميدان فعال شود بسياري از كساني كه الان نا خودآگاه در حلقة جنبش سبز قرار گرفتهاند سربازهاي اسلام خواهند بود.
علت اينكه متوجه نیستند ميدان درگيري كجاست به خاطر اين است كه در فضاي مبهم گرفتار شدهاند ضعفها را ميبينند و آن ضعفها را به معني عدم سلامت دستگاه سياسي تفسير ميكنند؛ در حالي كه اينطور نيست دستگاه سياسي سلامت خود را دارد و اهداف خود را دنبال ميكند؛ يك چالش جدي در حوزة عقلانيت با غرب دارد كه اگر اين مسئله را حل نكند، مشكلات مدام با شکهای گوناگون و متفاوت تكرار میشود.
پیروزی انقلاب در جبهه فرهنگ عمومی
انقلاب اسلامي در جنگ فرهنگي با غرب پيروز بوده است چون هويت اسلامي ملتهاي مسلمان را احياء كرده است. هويت فطري ملتهاي ديگر را هم احياء كرده است. هويتي كه مسخ، استخفاف و جعلی شده بود را مغلوب و يك هويت اصیل را احياء كرده است؛ اين احياء هويت احياء همة ارزشها و سنن است؛ لذا آقاي احمدينژاد گاهي ميگويند كه ما كار در ميدان فرهنگ را در كارهاي متداول فرهنگی خلاصه نميكنيم، و یا حل مشكلات جزئی و داخلی را بايد از مدخل تصرفهاي بزرگتر دنبال کرد که حرف درستی است، اگر شما يك ضربة اساسي در ميدان درگيري به تمدن غرب وارد كنيد کل فرهنگ دینی در جهان تقويت ميشود؛ از این منظر اعضاء این دولت در ميدان فرهنگ بي تفاوت نبودهاند و براي احياء هويت، عظمت و روحية استقلال کشور كارهاي بزرگي كردهاند، اين یک كار فرهنگي است و اين كارها از كارهاي كوچك و خرد مؤثرتر است.
ضرورت توجه به عقلانیت تخصصی
اما به حوزة عقلانيت به معناي عقلانيت تخصصي كمتر پرداختهایم و علتش هم اين است كه درك ضرورت پرداختن به اين عرصه دركي است كه به اين زودي به دست نمیآید. يعني شما ممکن است يك معادله یا نقشهاي بدهيد و نرخ تورم را پايين بياوريد، ولي نميتوانيد به این زودی يك معادلة جديد پولي ايجاد كنيد. علت اينكه به مسائل فرهنگي در اين مقياس پرداخته نميشود عدم توجه به عمق مسئله است. شناخته نشدن میدان درگيري است.
حتی كساني كه در مراكز پژوهشي كار ميكنند و دنبال علوم انساني هستند احساسشان اين نيست كه اگر اين عقلانیت توليد نشود چه خواهد شد؛ درك عميقی از مسئله وجود ندارد. بنابراین ميدان درگيري فعال نشده است. احساس ضرورتها همانطور كه گفته شد هميشه از حوزة سياستها و تمايلات ميآيد.
از کجا باید آغاز کرد
حال از كجا بايد شروع كنيم؟ بايد انگيزههاي سياسي یه حوزة فرهنگ سر ریز شود و با آن تمايلات فرهنگي به وجود آید و برای این کار فضا فضاي آمادهای است؛ آسيبها و موانع را گفتيم؛ سرمايهها هم خيلي جدي است؛ حركت عمومي اسلام بعنوان ولايت نبي اكرم(ص) به اين سمت است، اين اصلي ترين پشتوانة ماست. يعني حضرت جهان را به سمت تحول فرهنگي پيش ميبرند. و مسئول این حرکت ايشان هستند «هوالذی ارسل رسوله بالهدی » و با دید بالاتر دست خداي متعال اين كار را هدایت ميكند هوالذي ارسل رسوله و بالهدی و دين الحق لیظهره علی الذين كله يعني ولايت نبي اكرم ولايت غالب است؛ در حوزة عقلانيت هم ولايت غالب است. يعني اینجا ظرفيت غلبه بر عقلانيت مادي وجود دارد؛ نيروي آن هم هست.
اين نكته هم قابل اشاره است كه ظرفيت ما با ۳۰ سال قبل بسيار متفاوت است؛ ۳۰ سال قبل كه انقلاب فرهنگي كليد خورد ظرفيت هاي اجتماعي آماده اين فعاليت نبود. حالا ما هم در حوزه و هم در دانشگاه محققان بسياري داريم كه با مفاهيم روز آشنايي دارند؛ بلكه محقق در علوم دانشگاه و حوزوی هستند؛ و واقعاً همراه هستند؛ در آن
غرب طرفدار دموكراسي بعد از تمدن به اصطلاح فرامدرن دوباره به لشکركشي و جنگ صليبي بر گشته است؛ اين علامت ضعف در عقلانيت غرب است. معادلات آنها دیگر قدرت ادارة انگيزههاي بشر را ندارد؛ اگر ميتوانستند در ميدان فرهنگي انسانها را كنترل كنند. طبيعي بود كه جنگ نظامي لزومي نداشت، اين ضعف در حوزة اقتصاد يعني در بازار بورسشان، (معبدشان) هم ظهور كرده است.
زمان ما چنين سرمايهاي نداشتيم؛ مفاهيمي كه توليد شده است، نيروي انساني كه ساخته شده است، نهادهايي كه داريم، شفاف شدن نقطة درگيري و چالشهايي كه پيش روي جريان غرب است و ضعفي كه عقلانيت غرب در ميدان ادارة جهان پيدا كرده است. همه سرماية ماست.
علامتهای شکست مکتب غرب
غرب طرفدار دموكراسي بعد از تمدن به اصطلاح فرامدرن دوباره به لشکركشي و جنگ صليبي بر گشته است؛ اين علامت ضعف در عقلانيت غرب است. معادلات آنها دیگر قدرت ادارة انگيزههاي بشر را ندارد؛ اگر ميتوانستند در ميدان فرهنگي انسانها را كنترل كنند. طبيعي بود كه جنگ نظامي لزومي نداشت، اين ضعف در حوزة اقتصاد يعني در بازار بورسشان، (معبدشان) هم ظهور كرده است. نميتوانند تمايلات جهاني كه بازار بورسشان را حفظ میکند کنترل کنند. اين حرف را فوكوياما زده بود بعد هم گفته بود مشكل ما مشكل ايدئولوژيك است؛ ايدئولوژي ما در جهان شكست خورده است كه بحران در حوزة اقتصادي پدید آمده است وقتی ايدئولوژي شكست خورد و ارزشهاي جديد وارد شد، در معبد سرمایهداری بحران پيدا ميشود. علت اصلي آن بحران، تغییر ارزشهاي جهاني است. غرب نتوانسته است ارزشها را به نفع خود هماهنگ كند. و نتوانسته است مذهب را به ویژه مذهب تشیع را به خرده فرهنگ تبديل كند. آنها اگر بخواهند يك اقتصاد جهاني موفق داشته باشند. بايد ابتدا قدرت مديريت انسان را داشته باشند؛ بافت انساني را تغيير دهند؛ در بافت انساني اصل ارزشها و تمایلات است، بعد عقلانيت است بعد هم حالتهای انسان است. الان غرب در حوزة ارزشها داراي مشكل است و نتوانسته است ارزشها را كنترل كند.
نقطه شروع عملی کجاست؟
اول باید از نقد آغاز کرد و برای آن فضاسازی و حادثهسازي کرد ؛ البته حوادث فرهنگي به اضافة پوشش رسانهاي تا به ايجاد یک حركت عمومي در سطح دانشگاهها تبديل شود؛ به تعبير ديگر اين انگيزة نقدي كه پيدا شده است را به ميدان عمیقتر برد.
باید عقلانيت غربی را از موضع دين نقد کرد. البته اول باید در محیط بحث علمي فضاي مناسب به وجود آورده و دقت کرد که این حرکت سیاسی نشود.
نکات مهم در این حرکت
به چند نكته هم باید توجه کرد يكي اينكه ما بايد تلاش كنيم كه اين حركت به موطن اصلي خودش كه موطن نزاع فرهنگي است (نه میدان نزاع سياسي) بازگردد ؛ يعني ما نميخواهيم با اين دعوا مسئله سياسي روز خود را حل كنيم. ما يك جنگ عميق فرهنگي داريم كه اين جنگ عميق فرهنگي را باید شناسايي، آسيبشناسي و حل کنیم.
دوم اينكه: دانشگاه و بدنة آن نيروي ماست نه نيروي جبهه مقابل. در آن ها انگيزههاي اسلامی وجود دارد. ما بايد تلاش كنيم كه اين انگيزه ها را به ميدان اصلي درگيري بكشانيم. و اين شدني است. آنها جنبش سياسي خود را بومي سازي ميكنند به قول آقايان انقلاب نرم را با بوم فرهنگي ما هماهنگ ميكنند. براي چه اين كار را انجام ميدهند؟ برای اينكه آنهائی كه در جنبش به اصطلاح سبز فعال هستند خیال كنند كه در ميدان فرهنگي خودشان بازی ميكنند؛ يعني اگر آنهايي كه در جنبش سبز شركت میكنند احساس كنند كه بر عليه امام و اسلام بر عليه امام زمان قيام ميكنند این شدت روحي را پيدا نميكنند؛ اگر هم به ميدان بیایند زود كنار ميكشند. چون عقبة انگيزهای ندارند. در ايران فرهنگ اسلام و خصوصاً فرهنگ ولايت و فرهنگ تشيع، نهادینه شده است. اگر افرادی احساس كنند كه به ضرر اسلام تمام ميشود و یا حرکتی است که با دستگاه امام حسين(ع) نميخواند حرکتشان شكل نميگيرد. پس آمدند آن را بوميسازي كردند؛ شعار الله اكبر به آن اضافه كردند، مرجعيت و روحانيت براي آن درست كردند، آن را به امام حسين(ع) وصل كردند. ما هم بايد بتوانيم بر عكس عمل كنيم و اين نهضت را به نهضتي كه حلقة اتصالش به فرهنگ مردم، به ارزشهاي سياسي و ارزشهاي فرهنگي ما مربوط میشود تبدیل کنیم اگر اين كار را بكنيم بسياري از نيروهاي آن طرف به اين طرف میآیند. چون نيروهاي آن طرف نيستند به تعبير مقام معظم رهبري دانشجوهاي جوان ما و از جمله آنهايي كه در حوزة علوم انساني كار ميكنند افسران اين میدان هستند، دشمنِ در اين ميدان نيستند.
ما بايد آنها را نسبت به مسئله آگاه کنیم؛ تلاش كنيم تشكلهاي دانشجويي فعالي كه وجود دارند همه را با هم هماهنگ كنيم، و يك حركت عمومي راه بیاندازیم. پس در قدم اول باید نهضت نقد را شروع کرد و نشان داد كه درگيريهاي سياسي به خاطر اين است كه ما در حوزة فرهنگ مشكل داريم. بسياري از تقابلهايي كه وجود دارد و تقابل سياسي شده است، به خاطر اين است كه يك نقشه روشن فرهنگي نداريم؛ يك نقشه روشن فرهنگي لازم داریم كه همه طرفداران انقلاب را حول يك برنامه ريزي فرهنگي جمع كند.
بحثهای پایه در این حرکت
میتوان بحث را به مطالب عمیقتر هم کشید مثلاً آیا دين ميتواند جامعه را اداره كند؟ معني حضور دين در امر اداره چيست؟ آيا حضور دين به معنای آن است كه فقط ارزشها را ميدهد، یا عقلانيت هم توليد ميكند؟ اينها بحثهاي پايه است که باید به بحث هاي جدي تبديل شود؛ و نظريات مختلف بررسی شود؛ فضاي آزاد براي ارائه اين بحثها به وجود بیاید. آزادي هم برای بحث داده شود، ولي آزادي توأم با مديريت باشد، تا به سمتي برويم كه نقطه اصلي درگيري روشن شود.
اگر ثابت شد که دين حكومت دارد، لازمة آن عقلانيت خاص است و علم ديني و غير ديني پیدا میشود؛ البته نقد سطوحي دارد گاهي نقد تمثيلي، گاهي نقد مباني و گاهي نقد روش است. باید لايههاي مختلف نقد آرامآرام راه بیفتد و محققين در اين زمينه شناسايي شوند نيروها به هم گره بخورند و يك حركت عمومي در فضاي نقد عمومي در دانشگاهها ايجاد شود.
يعني باید هم زمان چند ميدان باز شود. يكي ميدان بحثهاي بنيادي «مثل نسبت دين و حكومت» و برای آن مناظره برپا کرد آن هم مناظرات جدي و بعد هم مناظرات جدي را به گونهای مدیریت کرد كه امكان داوري فراهم شود. باید طرفین بحث و تماشاگران احتمالی بر قواعد بحث مسلط شوند و پس از اتمام هر مناظره حرف صحیح و غلط از هم قابل تفکیک باشد.
در قدم بعد باید در دانشگاهها و حوزهها و مراکز دیگر پژوهشی نشريه علمی راه انداخت و آنها را فعال کرد؛ اگر فضای نقد کامل شد قدم بعد نظريهپردازي است و تا اين ترميم نشود نظريه پردازي بي معناست.