علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 657
گفتاری از استاد میرباقری:
شرط انقلابی ماندن حوزه های علمیه
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۳۷
 
اگر انقلاب اسلامي بخواهد به عنوان يک حرکت رو به پيش براي ايجاد يک تمدن اسلامي و بعد استحاله فرهنگ مادی غرب در درون تمدن اسلامي اقدام کند بايد رابطه بين اسلاميت و تمدن و جامعه و دولت اسلامي منطقاً حل شود که اين کار حوزه هاي علميه و شرط انقلابي ماندن حوزه و حکومت است.
 
حجت الاسلام والمسلمین میرباقری
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در دهه چهارم انقلاب اسلامی تهدیدهای نرم علیه باورها و رفتار ملت ایران و در نهایت تغییر نظام اسلامی شتاب پیدا کرده است. برای مقابله با این تهدیدها باید قدرت نرم انقلاب اسلامی به میدان بیاید. به باور دوست و دشمن، نهاد روحانیت و حوزه های علمیه قدرت نرم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستند که می توانند تولید اقتدار اسلامی و ملی برای نظام و انقلاب داشته باشند. از این روست که رهبر معظم انقلاب بر انقلابی ماندن حوزه های علمیه بارها تاکید داشته اند.

متن پیش رو سخنان از حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری، رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم و منتخب مردم البرز در مجلس خبرگان رهبری می باشد که در اردیبهشت ماه سال جاری در دیدار با روحانیون استان البرز در قم ایراد شده که هم اکنون از دیدگانتان می گذرد.


***


حوزه شیعی و مدیریت سه امر مهم تاریخی

حوزه شيعه در طول تاريخ يک حوزه انقلابي و هميشه درگير با جبهه مقابل بوده است و در اين درگيري جامعه مومنين را به پيش برده است؛ حوزه هاي علميه، بر محور فقهاي شيعه حلقه اتصال جامعه و معصومین(ع) و حلقه اتصال بين امام و اداره جامعه و پيشرفت ديني جامعه بوده است.

دراین حوزه پیوسته سه کار انجام مي شده است:

اولاً جامعه شيعه با جامعه کفار آميخته نشده و مرزبندي ها حفظ شود که ما از آن به تبري تعبير مي کنيم . علماي اسلام تلاش مي کردند که جامعه شيعه در جبهه مقابل استحاله نشود و به عنوان جبهه¬اي که داراي فرهنگ و مکتب روشني است و مکتب کلامي، فقهي، اخلاقي و عرفاني ويژه¬اي دارد، به عنوان يک جامعه مستقل حفظ کنند تا فرهنگ آن استحاله پيدا نکند؛ ومهم تر آنکه به عنوان يک جامعه سياسي هم در جبهه دشمن استحاله نیابد.

دومين کار درگيري مستمر با جبهه ای است که در صدد تغییر فرهنگ شیعه است. زمانی که شیعه هنوز دولتی مرکزي نداشت به شکل مبارزه پارتيزاني، و در دوره صفويه و شکل گيري دولت شيعي به شکلی دیگر اين رویاروئی ادامه داشته است.

سومین کار انقلابی، آماده ودرصحنه نگه داشتن جامعه شيعي است. نکته مهم اين است که اين مبارزه در دوره معاصر وارد فضای جديدي شده است؛ دشمن به سطح جدیدی از مبارزه روآورده است. در دوران قبل دولت مدرني که همه عرصه هاي حيات زندگي اجتماعي انسان را مديريت کند، نبود؛ قدرتي شکل نگرفته بود که بخواهد يک دهکده واحد جهاني درست کند و همه شئون جامعه جهاني را بر محور يک فرهنگ و يک مکتب سامان دهد. جبهه کفر در این دوران به دنبال ايجاد يک جامعه یا دهکده جهاني واحد مبتني بر مکتب و فرهنگ مادی واحد است.


برنامه ریزی تمدن غرب برای استحاله سایر تمدن ها

جامعه غربي به دنبال اين بوده است که از مرزهاي خود عبور کرده و در تمدن هاي ديگر نفوذ نماید. لذا جريان استحاله در مقياس جامعه جهاني را برنامه ريزي نموده و با شدت نفوذ بي سابقه اي دنبال می کنند. غرب مدرن در دنياي اسلام نفوذ کرده وبسیاری از جلوه هاي زندگي ما را مبتني بر فرهنگ خود شکل داده اند؛ این حرکت با بعضي از محصولات جامعه غربي آغاز و به تحول در حوزه علوم سریان یافت.

در دوره قاجار بعد از شکست درجنگ با روسيه، ابتدا از اروپا سلاح هاي مدرن آوردند اما بعد متوجه شدند که سلاح براي پيروزي کافي نيست، بايد ارتش مدرن ساخته شود، لذا ارتش مدرن و دارالفنون ها آمدند؛ سپس این توجه پيدا شد که غرب تنها محصولات و مصنوعات نيست،بلکه بايد تحول عميق تري ظهور یابد،که تحول سياسي عصر مشروطه پيش آمد و بعد از جنگ جهاني دوم از سال۱۳۲۴ در ايران بحث برنامه ريزي براي رشد و توسعه شروع شد.


انقلاب اسلامی، نماد مقابله با نفوذ جریان سلطه

انقلاب اسلامي در واقع واکنش عظيم مکتب اهل بيت در مقابل جريان نفوذ و سلطه است، انقلاب در صدد است هويت دنياي اسلام را در مقابل غرب احيا کند. امام(رض) از آغاز سه مرحله را پيش بيني مي کردند؛ مرحله اول ايجاد يک دولت اسلامي در کشور، بعد ايجاد يک بيداري و احياي معنوي در دنياي اسلام و سپس يک بيداري در جهان که به تعبير حضرت امام مقدمه ظهور است.

انقلاب در اين مقياس در مقابل جبهه تمدن مادي صف بندي می کند؛ تمدني مادی که هدفش سیطره بر جهان و استحاله فرهنگ هاي ديگر در درون خود است. انقلاب اسلامي مأموريتي به اين وسعت دارد؛ و روحانيت تشيع در این مرحله وارد عرصه جديدی شد. دردیدگاه امام(رض) فقيه ولايتش مطلقه است و موضوع ولايت هم جامعه جهاني است. در منشور روحانيت مي فرمايند کفار استراتژي حاکم بر جهان را معين مي کنند، درحالیکه مأموريت فقيه حاکم اين است که راهبري جهان را به عهده بگيرد و استراتژي هاي حاکم بر جهان را تعیین نماید. مسير اين انقلاب هم به تعبير حضرت امام (رض ) رسيدن به عصر ظهور است.

رهبر عزيز انقلاب نیز مي گويند اين اقدام پنج مرحله دارد : انقلاب اسلامي، نظام اسلامي، دولت اسلامي، جامعه اسلامي وتمدن اسلامي؛ اگر توانستيم تمدن اسلامي را احيا کنيم فضاي تمدن اسلامي در دنياي معاصر نفوذ مي کند و غلبه فرهنگي اتفاق مي افتد؛ و به تعبير بعضي از متفکرين غربی، فرهنگ اسلام قادراست در جهاز هاضمه خود فرهنگ هاي ديگر را هضم کند.


ضرورت درک عمیق حوزه از درگیری های حاضر دوجبهه

در اين مسير انقلابي بودن حوزه به اين است که اين ميدان درگيري را درک و احساس کنيم؛ يعني اين مقياس از رودرروئي را که امام در جهان ايجاد کردند و انقلاب اسلامي را از يک انقلاب ملي به مرز يک انقلاب اسلامي و جهاني عبور دادند باورکنیم؛ بخواهيم يا نخواهيم اين واقعيت پيش روي ماست! انقلاب اسلامي فضاي جديدي در جهان ايجاد کرده و دو قطبي کمونيسم و سرمايه داري را به دو قطبي اسلام و تمدن مادی غرب تبديل نموده است. امروزه تجزيه و ترکيب و صف بندي هاي درون دنياي اسلام رو به شفاف سازی است. يک طرف جبهه مقاومت و مکتب اهل بيت (ع)است، آن طرف هم جريان نظام سرمايه داري ليبرال دموکراسي و جريان هاي اصلي آن در دنيا و از جمله اسلام آمریکائی درجهان اسلام با دو رویکرد خشن داعشی و سلفي، و یا طرفداران ادبيات توسعه در ترکيه، کشور ما و سایرکشورهاست.


لزوم ارتقاء تفقه دینی متناسب با مقیاس تمدن سازی

ما باید غرب را در فرهنگ اسلامي و تمدن اسلامي استحاله کنيم. حوزه اگر اين درگيري را پذیرفت مأموريت هاي خود را حول اين محور قرار می دهد.در اين صورت مقياس پژوهش، آموزش و تبليغ به اين مقياس ارتقاء پيدا می کند. يعني درمیدان فقه، کلام، اعتقادات، فلسفه، حکمت، اخلاق و عرفان در مقياس ايجاد دولت اسلامي، جامعه اسلامي و تمدن اسلامي تفقه خواهدکرد.

برای نیل به تمدن اسلامی به عقلانيتي نیازمنديم که شامل تمامی علوم به همراه دستگاه هاي برنامه ريزي و دانش برنامه ريزي به محوریت فرهنگِ مذهب است. تفقه ديني بايد محور عقلانيت اجتماعي قرار گيرد تا براین اساس تمدن اسلامی ساخته شود.


لازمه عدم ورود به مقیاس تمدنی جدید

کلام، عرفان و فقه ما استواري بی نظیری دارد و به تعبير بزرگان، بتون آرمه ای است که به راحتي قابل تخريب نیست. دستگاهي است که در آن تعبد به دين، اصل است، اما در عين حال محدوديت هايي هم دارد. حوزه باید در علم کلام، فقه، اخلاق و عرفان وارد مقياسي از پژوهش شود که بتواند مسائل تمدني را راهبري کند؛ و الا به لحاظ موضوع کارش از انقلاب فاصله خواهد گرفت؛ نمي تواند در اين مقياس حلقه اتصال جامعه شيعه به امام باشد. و نمي تواند حرکت رو به پيش جامعه جهاني به سمت عصر ظهور را راهبري کند. امروزه ظرفيت تبليغي، آموزشی و پژوهشی ما اين نيست. معارف سنتي ما متقن است و نسبت به گذشته ها جوابگو بوده و پاسخ مکاتب رقيب را داده است؛ حوزه انقلابي متناسب با درگيريهای دوران، يک جامعه اقليت را حفظ کرده، سامان داده، پيش برده و به يک جامعه فعال تبديل کرده است؛ و دراین مسیر نه فقهش در مذاهب ديگر منحل شده، نه کلامش ونه عرفانش؛ بلکه از دوران امام صادق (ع) در مکاتب ديگر اثر گذاشته است.

تشيع نسبت به جريانات جهاني هم منفعل نبوده است؛ از گذشته با تفکر يونان، تفکر غرب، و آنچه وارد دنياي اسلام شده درگیربوده است. در دوران مأمون جريان هاي تفکر ديگری را آوردند اما جامعه تشيع توانست خودش را حفظ کند اين همان انقلابي بودن است.


تحرک فرهنگی تنها جامعه ساز نخواهد بود

رفتار انقلابي حوزه شيعه استمرارداشته، به لحاظ فرهنگي فعال بوده به لحاظ مرزبندي هاي سياسي جامعه شيعه را ازاستحاله حفظ کرده، بلکه سازندگي داشته، اقدامات جدي سياسي داشته، وقتي جريان صفويه شکل گرفت واقعا روحانيت شيعه فعال برخورد کرده است؛ کسي خيال کند آن دوران میبایست مقابل دولت پادشاهي شيعي ايستاد و انقلاب کرد، فلسفه تاريخ نمي داند! يعني متوجه نيست که وقايع در دوران خاص خودشان شکل مي گيرند؛ اصلا اين امکان در آن دوران نبود. امکان حکومت در مقياس ولايت فقيه مربوط به آن دوران نبوده، علماي شيعه واقعاً انقلابي برخورد مي کردند، منتها انقلابي بودن در دوران گوناگون متفاوت است. جامعه شيعه را پيش بردند، جامعه شيعه در دولت عثماني یا دولت بني عباس منحل نشد؛ در فلسفه و تفکر غرب منحل نشد؛ با اين که هجوم دانش هاي توليد شده درغرب به خصوص يونان به دنياي اسلام شديد بوده ولي تشیع به ویژه حوزه آن منفعل نشده است.

ما در مقابل کلام، عرفان و فقه اهل سنت منفعل نبوديم این انقلابي گري است. لذا جامعه شيعه هميشه رو به پيش و فعال بوده است. من از دوران غيبت مي گويم قبل از غيبت که هدايت مستقيم تر معصومين (ع)و شبکه وکالت بوده بحث دیگری است. از دوران غيبت که "فقها" به بيان امام و انگشت اشارت امام عليه السلام محور شدند سخن میگویم؛ واقعاً در دوران فقاهت، شيعه جريان فعال بوده و فقط مبارزه منفي نکرده است.


نفوذ تمدن غرب و مسئولیت حوزه انقلابی

در دوران حاضر نیز همينطور است؛ تفکر غربي مي خواهد ما را در خودش منحل کند؛ دنبال استحاله است. تمدن غرب واقعاً هجوم آورده، نرم افزارها و سخت افزارهايش را ساخته وکامل هم کرده است؛ تمدن مادی بعد از رنسانس ايدئولوژي خودش را کاملاً تبيين کرده، بعد فلسفه هايش را ساخته و با انقلاب علمي، دانش مدرن را پایه گذاشته و بر اساس آن انقلاب صنعتي کرده است؛ فناوري هاي مدرن، صنعت و تکنولوژي مدرن و ساختارهاي مدرن، بعد تلاش کرده در جهان نفوذ کندو يک دهکده واحد ایجاد نماید؛ حوزه اي انقلابي است که جلوي اين نفوذ را بگيرد.

ما الان حکومت داريم، قدرت داريم؛ قدرتمان هم اثرگذار بر جامعه جهاني است، از مرزهاي خودمان عبور کرده ايم، حکومت ما اقتدار سياسي دارد، اقتدار فرهنگي داريم، فرهنگ اسلام از نو سر برداشته و احياء شده و به جريانی تمدني مقابل تمدن غرب تبديل شده است؛ برخورد تمدن ها حرف ما نيست، حرف آنهاست. پس در اين حوزه انقلابي يعني حوزه اي که در پژوهش، آموزش و تبليغ مقياس کارش مقياس حرکت پيش رونده مکتب اهل بيت به سمت ظهور باشد، آن هم در دنياي امروز، با توجه به مقياسي که غرب برنامه ريزي مي کند، که حاکميتي براي همه شئون حيات بر محور يک مکتب است، و به دنبال فرهنگ واحد، دين واحد و يک کدخداي واحد آست، انقلابي گري يعني مقابل اين جريان استقامت کردن و عبور دادن دنياي تشيع به سمت به دست گرفتن جريان قدرت در اين مقياس است.

بيان امام در منشور روحانيت را ببينيد، می فرمایند روحانيت بايد نبض زمان در دستش باشد پاسخگويي به مسائل مستحدثه کافي نيست. رهبريِ حوادث کند، نه اين که آنها يک مسئله سياسي خرد یا کلان درست کنند، آن وقت ما مجبور بشويم به گونه ای آن راحل و فصل کنيم؛ ما بايد نبض زمان را در دست داشته باشيم.

حوزه انقلابي يعني حوزه اي که نبض حوادث آينده منطقه و جهان را رقم مي زند. نه اين که دیگران حادثه ها را رقم مي زنند اين مي ايستد، جبهه مي گيرد و پاسخ مي دهد. بگذاريم آنها نظام جهان را تعريف کنند بعد ما ببینيم با فقه بايد چکارش کرد ؟
حوزه انقلابي يعني حوزه اي که طرحي مي دهد براي اين که نظام پولي اسلام، جايگزين نظام مالي سرمايه داري بشود؛ نظام ولايي اسلام جايگزين دموکراسي بشود و امثال آن. حوزه انقلابي يعني حوزه اي که در اين مقياس پژوهش مي کند در اين مقياس پژوهشگر می پروراند. آموزششان مي دهدو بعد هم در همين مقياس اسلام را ابلاغ مي کند. ابلاغ هم تنها ابلاغ به بدنه عمومي جامعه نيست، بخشي از مأموريت حوزه همکاري پژوهشي با دستگاه هاي علمي براي توليد علم ديني است؛ بخشي همکاري براي ايجاد برنامه ريزي اسلامي یا به تعبيری الگوی پيشرفت اسلامي است؛ بخشی همکاری برای تولید دانش اسلامي، حداقل علوم انساني اسلامي است؛ اينها مأموريت هاي حوزه است حوزه اي که در اين مقياس پژوهش نکند نمي تواند انقلابي بماند. حوزه اي که احساس نکند که وارد درگيري عظيم جديدي شده و اين احساس به موضوع کار تبديل نشود نمي تواند انقلابي بماند؛ حوزه اي که واحد مطالعه اش ايجاد تمدن نيست نمي تواند انقلابي بماند،صف خودش را جدا مي کند. و در اين صورت انقلاب اسلامي هم نمي تواند ادامه پيدا کند. اسلاميت انقلاب به اين است که رفتار انقلابي متصل به فرهنگ اسلام شود و نقطه اتصال منطقيش حوزه است. حوزه است که مي تواند با تفقه دقيق، برنامه ريزي حکومت را طراحي کند ؛حکومت جديدي را تعريف کند. آیا دولت اسلامي همين دولتي است که براساس مثلاً تحليل منتسکيو قوه مقننه و مجريه و قضاييه هم عرض دارد؟ ساختار کلان قوای اسلامي چيست؟ همين که الان در قانون اساسي است کافي است؟ در مرحله بعد دولت اسلامي دولتي است که سي تا وزارتخانه دارد و مثل دولت هاي مدرن غربی کشوررا اداره مي کند يا نه، ساختار اجتماعي دولت اسلامي اصلا متفاوت است؛ ساختار قدرتش متفاوت است. اين را اگر حوزه نگويد چه کسي بايد بگويد؟!


ورود به مسائل اصلی انقلاب عامل حیات حوزه انقلابی

بحثي در خود غرب هم مطرح است که آیا همه جا بايد دولت مدرن باشد، يا دولت هاي عشيره اي و قبيله اي درشرایطی بهتر کارمی کنند؟ آنها گاهي مي گويند خيال نکنيد آن دولت های کوچک ظرفيت هايش کمتر از ظرفيت هاي دولت مدرن است. حوزه اگر با همان دقت و وسواسي وارد اين عرصه ها نشود، طبيعي است که پاسخگوي نيازهاي انقلاب اسلامي در مقياس ايجاد دولت اسلامي، جامعه اسلامي وتمدن اسلامي نخواهد بود و قهراً منزوي خواهد شد. و در قدم بعد يا انقلاب اسلامي مجبور به ایجاد دستگاه موازي خواهد بود و يا در دولت سازي، جامعه سازي و تمدن سازي از ادامه راه ناتوان شده، تحت تأثير ادبيات مدرن قرار مي گيرد.

بنابراين اگر انقلاب اسلامي بخواهد به عنوان يک حرکت رو به پيش براي ايجاد يک تمدن اسلامي و بعد استحاله فرهنگ مادی غرب در درون تمدن اسلامي اقدام کند بايد رابطه بين اسلاميت و تمدن و جامعه و دولت اسلامي منطقاً حل شود که اين کار حوزه هاي علميه و شرط انقلابي ماندن حوزه و حکومت است.


101
Share/Save/Bookmark