حجت الاسلام محمد صالحی

جریان های فکری مشروطیت

14 مرداد 1397 ساعت 9:23

10 مرداد ماه سالروز شهادت عالم جلیل القدر، شیخ فضل الله نوری می باشد؛ کسی که عمر گرانبهای خود را در راه حفظ دین و جلوگیری از انحراف جامعه اسلامی به بهانه پیشرفت و با ترفند مشروطیت به پایان رسانید. به همین بهانه گزارشی از مقاله حجت الاسلام محمد صالحی با موضوع مشروطیت و رویکردهای برخورد با مشروطیت، جهت استفاده کاربران عزیز در سایت قرار داده می شود.


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، حجت الاسلام محمد صالحی، عضو گروه منطق و روش شناسی، در مقاله ای که به بهانه سالروز شهادت آیت الله شیخ فضل الله نوری انتشار یافت به تبیین رویکردهای فکری در برخورد با جریان مشروطیت پرداختند.



***



مقدمه
نزاع ذاتی میان جریان حق و جریان باطل همیشه وجود داشته است؛ جریان باطل به سرکردگی ابلیس از طریق اغوای انسان ها به دنبال کثرت عده و عُده خود بوده است تا بتواند به عهد خود وفا کند؛ «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» (سوره ص، آیه ۸۲) و همیشه با سازوکارهای مختلف به سراغ مؤمنین می آید تا رسیدن به وعده «إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ» (سوره اعراف، آیه ۱۲۸) را به تأخیر بیندازد. رشد بی سابقه کفر در جهت اغوای مؤمنین و انسان ها ازطریق ساختارها و نظام های اجتماعی، به سرعتِ این جبهه، در مسیر حرکت خود شتاب دوچندان داده است. آنچه در این جنگ مهم می نماید، اجتماع افراد دو جریان حول محور ولی خود می باشد. ابزارهای جنگی و اغواگری از جنگ سخت به سمت جنگ نرم و از اغوای فردی به سمت اغوای جمعی پیشرفت کرده است.
گاهی از مبانی و بنیاد ها و گاهی نیز ازطریق آثار و محصولات خود هجمه می کند؛ ولی آنچه در این نزاع مهم است اغواگری شیطان است که هیچ گاه به صورت مستقیم و رودررو به بنیان های اعتقادی هجوم نمی آورد و با ظاهری زیبا و فریبنده و بر اساس نیازهای نوع بشریت و اجتماعات آنان ساختارهای خود را طراحی می کند؛ درحالی که این ظاهر زیبا، باطنی فاسد و گمراه کننده دارد.
نقش علما در روشنگری حرکت عمال شیطان و آگاهی دادن به جبهه مؤمنین در این بین، بیش ازپیش پررنگ شده است و این ساختار نوین نیاز به شناخت عمیق تر نسبت به حرکت جریان باطل و ابزارهای آن دارد. شاید مدد جریان حق در عصر غیبت برای مقابله با این ساختار سازمان یافته، حکومت اسلامی باشد.

از عدالت خانه تا مشروطه
در سراسر تاریخ پرفراز و نشیب ایران به ویژه در زمان قاجاریه، شاه همیشه قدرت مطلق و یگانه مرجع رسیدگی به مسائل کشوری و لشکری بوده است و هیچ چیز خارج از اراده او انجام پذیر نبود. پادشاهان دنیا را به معنای واقعی، لهو و لعبی بیش نمی دیدند که چند صباحی حکومت در اختیار آنان است و باید کمال لذت و کامجویی را از دنیا در این چند روزه دنیا داشته باشند، رعیت برای آنان اهمیتی نداشت؛ ظلم و استبداد و خودکامگی پادشاهان عرصه را بر مردم و زندگی آنان تنگ کرده بود و مردم که زیر یوغ پادشاهان درمانده شده بودند، علما را تنها پناهگاه خود می دانستند و با مراجعه به این پایگاه الهی از آنان طلب امداد می کردند. اعتراض به پادشاه به عنوان شخص اول مملکت که برای خود خدایی می کرد به منزله خودکشی بود؛ ازطرفی نیز رتق وفتق فردی آحاد اجتماع تا حدی امکان پذیر بود و بنا به شرایط اجتماعی به صورت فعالانه یا منفعلانه قابل پیگیری. ازاین رو دادخواهان اجتماع به فکر اصلاح ساختاری این نظام افتادند تا بتوانند به صورت دائمی و ساختاری و قانونی این معضل را حل وفصل کنند و ازطریقی بتوانند علاوه بر اصلاح ظاهری امور به این نظام مریض نیز سروسامانی دهند؛ ازاین رو اولین جرقه های عدالت خانه با این طرز تفکر ایجاد شد.

بستر پیدایش مشروطه
البته باید توجه داشت که اگرچه عدالت خانه می توانست به عنوان یک ساختار وارد عمل شود ولی هیچ گاه نتوانست یک نظام منسجم و سازمان یافته سیاسی پیدا کند؛ یعنی کارکردهای دقیق آن و چگونگی ارتباط آن با دربار و سایر نهادهای دولتی قاجار به درستی معنی نشده بود و این خود یکی از کاستی هایی بود که زمینه تبدیل نهضت را از عدالت خانه به مشروطه فراهم نماید؛ ولی این بدان معنا نبود که مقصود از آن به صورت کلی هم مشخص نباشد.(جواد سلیمانی، از عدالت خانه تا مشروطه غربی، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۴، ص۵)
تعریف و تمجیدهای پرورش یافتگان مکتب فکری و فرهنگی غرب از اوضاع به ظاهر به سامان غرب در پی پذیرفتن ساختارهای مشروطیت در بلاد غربی و درمقابل تحقیر فرهنگی اسلامی و علت عقب ماندگی قراردادن این فرهنگ توسط افرادی که اسلام را به درستی درک نکرده بودند و ازطرفی خودباختگی و شیفتگی پادشاهان در برابر نظامات غرب و عدم خودباوری نسبت به مسلمانان و کج فهمی نسبت به مسئله پیشرفت موجب شد تا عنوان عدالت خانه به مشروطیت تغییر یابد؛ بدون اینکه توجهی به معنون واقعی آن داشته باشند.
شاید بتوان یکی از اصلی ترین عوامل انحراف عدالت خانه به مشروطه را عدم آگاهی دقیق نسبت به مقوله مشروطیت دانست که نه تنها غرض مشروطیت به خوبی شناخته نشده بود؛ بلکه مبانی مشروطیت نیز به هیچ وجه مورد توجه قرار نگرفته بود. به هر حال عوامل بسياري در پيدايش نهضت مشروطه نقش داشته است: نفوذ فرنگيان(شيخ حسن اصفهاني كربلايي، تاريخ دخانيّه (تاريخ وقايع تحريم تنباكو)، رسول جعفريان، قم، الهادي، ۱۳۷۷، ص ۳۵) و سرازيرشدن افكار اروپايي و فهم ناصحيح از نوگرايي و تفسير به دور از حقيقت تجدد ديني و ... را مي توان از انگيزه ها و يا پيامدهاي پديده مشروطه و جريان هاي جانبي آن تلقّي كرد.

معانی مشروطه
بر سر معنا و مفهوم مشروطه میان علما و روشن فکران اختلاف نظر وجود داشت. اینکه مشروطه به چه تعبیری استفاده می شده ازاین جهت مهم می شود که موضع گیری علما در مورد مشروطه عموماً ازطریق شناخت لفظی مشروطه بوده است و شاید بزرگ ترین خطا در انتخاب عملکرد و موضع گیری در قبال مشروطه همین امر می باشد که در ابتدا خیلی ساده به نظر می رسد؛ ولی پس از طی فرایندی اثر معنوی این لفظ رخ می نمایاند.
یکی از راه های رسیدن به برداشت علما از مشروطیت، بررسی رویکرد آنان نسبت مشروطه و موضع-گیری آنان می باشد که البته این روش تحقیق را می توان با تحلیل محتواهای موجود و باقی مانده از سخنان آن یا گزارش های میدانی رسیده از دوران مشروطیت تقویت کرد.
گروهی از علما معتقد بودند که مشروطه همان عدالت خانه است و هدف از آن محدود و مشروط کردن سلطنت به مجموعه ای از قواعد و قوانین شرعی می باشد که در ساختاری اجتماعی توسط مردم و اراده-های جمعی قرار گرفته است. این گروه که عمدتاً از علمایی بودند که از ابتدا به دنبال عدالت خانه بودند و سروسامان دادن به وضعیت عدلیه و رسیدگی به داد مظلوم و ایستادگی در برابر ظلم ظالم و استبداد شاهنشاهی از مناشیء حرکت آن ها در مورد عدالت خانه بود؛ مشروطه را همسو با عدالت خانه دانسته و یا جایگزینی برای عدالت خانه دانستند؛ در واقع رویکرد ابزاری داشتن به مقوله مشروطه بدون توجه و شناخت کافی نسبت به مبانی مشروطیت منجر به اتخاذ این افراد نسبت به موضوع مشروطه گردید.
به نظر می رسد پررنگ شدن هدف، که کاستن از ظلم و استبداد نظام سلطنتی بود، به وسیله ساختارهایی شبیه عدالت خانه و مشروطه موجب بی توجهی به باطن مشروطه گردید. به همین دلیل بود که شعار اصلی و نخستین مردم و علما عدالت خانه بود و رهبران جنبش نظیر سیدمحمد طباطبایی جا به جا تصریح داشتند که عدالت خانه می خواهند، نه مشروطه و جمهوری. مرحوم طباطبایی در مجلس سوگواری صدیقه طاهره (س) بر سر منبر گفت: «می گویند ما ... مشروطه طلب و جمهوری خواه هستیم و با این ها می خواهند شاه را از ما برنجانند. ولی ما تنها عدالت خانه می خواهیم. ما اجرای قانون اسلامی را می خواهیم، ما مجلس می خواهیم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانون مساوی باشند».
نوع دوم برداشت از مشروطه، کسانی بودند که از ظاهر مشروطه عبور کرده بودند و مبانی مشروطه را در تضاد آشکار با مبانی اسلام می دانستند؛ اگرچه که عدالت خانه و رسیدگی به نیاز مردم نیز برای آنان اولویت داشت و استقبال عامه مردم از مشروطه به عنوان عدالت خانه موجب شد تا آنان برای کاستن از مضرات و معایب مشروطه دست به تغییر مشروطیت و محدود کردن آن به وسیله شرع بزنند. درواقع مشروط کردن اعمال و دستورات نظام سلطنتی به وسیله ساختار مشروطه ای که به اراده ملی و مردمی تعیین گردیده است و خود این ساختار نیز معلق و مورد تأیید شرع باشد، برداشت این گروه از مشروطه بوده است. البته این نکته در انتخاب موضع این دسته افراد نسبت به موضوع مشروطه مهم است که اینان نیز به مانند گروه اول به مشروطه نگاه ابزاری داشتند؛ ولکن بر این باور بودند که با مقید کردن مشروطه و مهذب کردن آن می توان خروجی قابل قبولی از مشروطه داشت.
اما برداشت سوم از مشروطه که ابتدا توسط برخی از علما اتخاذ شد و در ادامه با شناخت عمیق تر نسبت به مشروطه دامنه پیدا کرد، آن چیزی بود که منورالفکرها از مشروطه می خواستند و به وسیله بیان و ادبیات زیبا و دینی و یا راه اندازی موج های ارتباطی خواسته خود را پیش می بردند. منظور آن ها از مشروطه ایجاد یک ساختار سیاسی ویژه بود که از مشروطه غربی و نظام های سیاسی حاکم بر کشورهایی مثل انگلستان و بلژیک الگوبرداری شده بود. البته آن ها در تدوین قانون اساسی به سراغ قانون فرانسه نیز رفتند که نظام حاکم این کشور جمهوری بود. درحقیقت روح قانون اساسی از قانون اساسی فرانسه اتخاذ شده بود؛ ولی ساختار آن را بر اساس قوانین حاکم بر انگلستان تعریف و تبیین کرده بودند. تعریفی که غرب گراها از مشروطه داشتند با تعریف مرجعیت شیعه کاملاً متفاوت بود. مراد و منظور علما از مشروطه، مشروط کردن سلطنت بود و هدف و منظور غرب گراها مشروط و محدود کردن سلطنت و دین و مذهب و روحانیت شیعه.
برخی از روحانیون با امعان و دقت نظر فراوانی که نسبت به بنیان و اساس مشروطه داشتند، ذات مشروطه را فاسد می دانستند و به خوبی دریافته بودند که از این مقوله فاسد نمی توان به هدف متعالی رسید و یا به وسیله شرط و شروط های شرعی از افساد و ضرر آن جلوگیری کرد. آنان به خوبی دریافته بودند که مشروطه در باغ سبزی بیش نیست که دولت های غربی برای سیطره و استیلا بر ممالک اسلامی به دنبال برقراری مشروطه می باشند. ظاهر آن برقراری عدالت است؛ ولی باطن آن هجمه سازمان یافته ساختارهای غربی بر ساختارهای اسلامی می باشد که ازاین طریق بنیان های عقیدتی اسلام را مورد هجوم و تغییر قرار داده اند.
مشروطه به معنی اداره امور جامعه به وسیله اراده جمعی فارغ از دین و خداست. آن ها می خواستند با لسان اینکه مردم باید برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند، به ظاهر حکومت شاهنشاهی را مشروط کنند؛ ولی درواقع جایگزینی اراده انسان و بشر به جای اراده خداوند و ولایت حقه مدنظرشان بود که البته بازخوانی حوادث پس از مشروطیت و برسرکارآمدن رضاشاه و برقراری نظام پادشاهی پهلوی، بهتر می تواند بر این مدعا صحه بگذارد. اتفاقات و حوادث تاريخ مشروطه، درواقع چالش و رقابت ميان دو تفكر ديني و سكولار براي شكل دهي به نظام اجتماعي است و تدوين قوانين اين نظام بر دو مبناي ديني و سكولار.

مبانی نظری مشروطه
درحقیقت مشروطه الگویی برگرفته از نظام های سیاسی کشورهایی چون انگلیس و فرانسه بود. آن ها برای محدودکردن قدرت پادشاهان، نهادی به نام مجلس را در نظام حکومتی خویش تأسیس کرده بودند که اعضای آن با آرای مردم تعیین می شدند و وظیفه آن جعل قانون و نظارت بر دوایر دولتی و دربار بود و به تبع این انتخاب تنظیم و اجرای قوانین بر اساس خواست اکثریت مردم صورت می گرفت و ازآنجاکه کلیسا در قرون وسطا بر پادشاهان اروپا سلطه داشت و درحقیقت، نهاد دین در عرصه سیاسی حضور فعال داشت، نظام مشروطه غربی علاوه بر دربار، با کلیسا نیز درگیر و خواهان جدایی دین از سیاست شد و قید هماهنگی حکومت و قوانین مملکت با آیین مسیحیت را برداشت؛ ازاین رو نمایندگان مجلس می توانستند مطابق خواست اکثریت اعضا قوانین منافی مسیحیت را نیز تصویب کنند و به اجرا درآورند. ازاین رو در مشروطه نه تنها به دنبال نفی نظام استبدادی فردی بودند بلکه نفی سیطره قوانین شریعت و علمای دین از صحنه سیاست را به صورت همگام نیز خواستار بودند.
نظام مشروطه غربی بر دو پایه اساسی آزادی و مساوات استوار است که هیچ یک از این دو مقید به موازین شریعت نیست؛ یعنی مردم در اعمال و رفتار خود کاملاً آزادند و بدون هیچ مانعی می توانند اعمال خلاف شریعت را مرتکب شوند و البته این آزادی تا وقتی تزاحمی با آزادی سایر افراد اجتماع نداشته باشد، قانونی است. به علاوه همه احکام مالی و قضایی برای همه شهروندان، اعم از مسیحی و یهودی و مسلمان و حتی کافر و ملحد به طور یکسان جریان می یابد. اگرچه مشروطه خواهان ایران ابتدا ویژگی های نظام موردنظر خویش را دقیقاً روشن نمی کردند؛ ولی بعدها مشخص شد آنچه آن ها از مشروطه اراده می کنند همان نظام سیاسی اروپاست که علاوه بر مبارزه با استبداد فردی با دین نیز سر ستیز دارد.

رویکردهای مواجهه با مشروطه

1. موافقین مشروطه
رویکرد اول کسانی هستند که مشروطه را وسیله و ابزاری جهت رسیدن به اهداف خود می دانستند، موافقین مشروطه را می توان به چند دسته تقسیم کرد.

مشروطه باب سکولاریزاسیون
دسته اول کسانی بودند که مشروطیت را به خوبی شناخته بودند و راه پیشرفت و توسعه را در تبعیت از غرب می دانستند و جدایی دین از سیاست را جهت بهبود منافع مادی و دنیایی خود، مطلوب می دیدند.

عدالت خانه ای از جنس مشروطه
دسته دوم افرادی بودند که به تبع دادخواهی از مظلومین و ایستادگی در برابر ظلم ظالمان به دنبال تشکیل عدالت خانه بودند که با ورود مشروطیت و اقبالی که به سوی مشروطیت صورت گرفته بود، به این فکر افتاده بودند تا لباس عدالت خانه را بر تن مشروطیت کنند. که به حق می توان گفت مشروطیت را به خوبی نشناخته بودند و نسبت به مبانی آن به قدر کافی اطلاع نیافته بودند.
اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطه‌خواهی می‌نمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانون‌های اروپایی را نمی‌دانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعه ‌است آگاهی درست نمی‌داشتند، مردان غیرتمند از یک سو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چاره‌ای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمی‌دیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن می‌کوشیدند، و از یک سو خود در بند کیش بوده چشم‌پوشی از آن نمی‌توانستند. در میان این دو درمی‌ماندند. (کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، چاپ سیزدهم، ۱۳۳۰، ص ۲۸۷)
دریافت آن ها این بود که مشروطیت ابزاری است برای رسیدن به عدل و داد؛ غافل از اینکه مشروطیت ابزاری است متناسب با اهداف خودش.

مشروطه به مثابه عدالت خانه
این دسته افراد یا نفس مشروطیت به عنوان سیستم دادخواهی موجود برای آن ها موضوعیت یافته بود؛ همانند آخوند خراسانی به همراه شیخ عبدالله مازندرانی( ۱۲۵۶–۱۳۳۰هـ.ق) و میرزا حسین خلیلی تهرانی( ۱۲۳۰–۱۳۲۶هـ.ق) نجف که سه مرجع امضاکننده مشروطه بودند و به آیات ثلاث نجف و مراجع ثلاثه مشروطه خواه مشهور شده‌اند. در بین اینان تهرانی خلیلی زودتر از همه درگذشت و سپس خراسانی و نهایتاً مازندرانی وفات یافت؛ ولی بیشترین تأثیر در سیاست مشروطه از جانب مراجع تقلید را آخوند خراسانی دارا بود. این سه تن ـ چنان‌که از تلگراف‌هایشان هویداست ـ تا پایان زندگانی به مشروطه وفادار ماندند.(چهل و چهار مقاله، محدث کرمانشاهی، ص۲۱۵، دارالتفسیر، قم، ۱۳۹۴)

مشروطه طریقی برای مبارزه با استبداد
و یا اینکه موضوعیت یافتن مشروطیت به عنوان طریقی برای برون رفت از استبداد برای آن ها اهمیت یافته بود. میرزای نائینی ـ از علمای تراز اول نجف ـ نیز با وجود اینکه ثبوت ولایت فقیه در اداره حکومت را از «قطعیات مذهب» می نامید؛ اما چون تشکیل چنین حکومتی را در شرایط آن روز، غیر مقدور می دید، مجلس و قانون را از وضعیت استبدادی حاکم بهتر می دانست. او در رساله معروف خویش، سه نوع ستم از جانب حکومت تصویر می نماید: ستم به خدا (با بی اعتنایی و جاری نساختن احکام شریعت)، ستم به مردم (با ظلم و تعدی) و ستم به ولایت (با غصب جایگاه امام یا نائب او به عنوان حاکم اسلامی). سپس با توجه به غیرممکن بودن رفع هر سه ستم در شرایط آن روز، می فرماید: یک ستم (ستم به امامت) بهتر از هر سه ستم مذکور است. تصور ایشان این بود که با برپایی و استقرار مشروطیت، حکومت قانون و عدالت برقرار و ظلم و ستم به مردم مرتفع خواهد شد و شاهد اجرای احکام الهی خواهند بود.(تنبیه الامه و تنزیه المله، صفحات ۸ به بعد) بنابراین حتی اگر فقیه جامع الشرایط هم حاکم چنین حکومتی نباشد، بهتر از وضعیت رقت بار قبل از مشروطه می باشد.
آزادی و برابری که در رژیم مشروطه مورد توجه می باشد از هدف‌های اصلی پیامبران (عهم) به‌شمار می‌رفته است. پیامبر ما (ص) هرگز فراموش نکرد که همه مردم آزاد و برابر هستند. رهبران مذهب شیعه می‌خواستند مسلمانان را از بردگی نجات داده حقوق ازدست رفته‌شان را بازگردانند.(حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، ص ۱۲۷، چاپ سوم انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۱)

2. مشروطه مشروعه
رویکرد دوم مواجهه با مشروطه، کسانی بودند که فی الواقع به دنبال عدالت خانه بودند؛ یعنی کسانی که دادخواهی از مردم را اولویت می دادند، اینان نیز مشروطه را ابزار رسیدن به هدف خود می دانستند؛ ولی تضاد ذاتی و مبنایی بین مشروطه و مشروعه را غیرقابل هضم می دیدند. البته در این رویکرد، دو گروه وجود داشتند.

تهذیب مشروطه ازطریق مشروعه
گروهی که بنیان و اساس مشروطه را نشناخته بودند؛ ولی به حسب ظاهر مشروطه را منافی دین و مذهب می دانستند و با معلق کردن مشروطه به مشروعه به دنبال تهذیب آن بودند؛
اينان از آن مي‌ترسيدند كه قانون اساسي به دست علما بیفتد ... اين به معني به كنارنهادن «شريعت» مي بود؛ ولي واعظان و يا بسياري از ديگران اين را نمي فهميدند و نافهميده به زبان مي آوردند. اينان به مشروطه و قانون دلبستگي پيدا كرده، آن را مي خواستند؛ ولي از شريعت نيز چشم نپوشيده بودند.(احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، ص ۳۰۸) اين وضع سادگي برخي را در طرح مشروطه مشروعه مي رساند كه آنان جلوگيري از ظلم شاهان را مي خواستند و از شريعت نيز غافل نبودند. اما به گفته كسروي، به ناسازگاري اين دو توجه نداشتند و يا به جبر زمان، با مشروطه مخالفت صريح نمي كردند.

تطهیر مشروطه به وسیله مشروعه
گروه دوم کسانی بودند که مشروطه را به خوبی شناخته بودند و ازطرفی هم به حسب شرایط اجتماعی مشروطه را پذیرفته شده می دیدند و به دنبال اصلاح آن بودند؛ اصلاحی که حتی به نظر خودشان، ذات مشروطیت را نمی توانست عوض کند.
دراین میان نخستین کسی که به این تعارض ذاتی پی برد و پیش از سایر رهبران مذهبی در ایران و عراق به مخالفت با جریان پشت پرده مشروطه خواهی برخاست، مجتهد متنفذ تهران ـشیخ فضل الله نوری بود. او که به اعتراف تقی زاده از مؤسسان جنبش عدالت خواهی به شمار می رفت،(«تاریخ انقلاب ایران»، مجله یغما، سال ۱۴، شماره ۱۳، ص ۱۴۵) با دیدن برخی مواضع سران مشروطه و صحنه گردانی سفارت انگستان و ستیز روبه تزایدی که با احکام شریعت در مجلس و محافل خصوصی روشن فکران آغاز شد، علم مخالفت برافراشت و تا صدور فتوای حرمت مشروطه و تقدیم جان و آبروی خویش پیش رفت.
اولین منازعه آشکارا بین شیخ شهید و روشن فکران مشروطه خواه، پس از صدور فرمان نخست استقرار مشروطیت بود. این چنین برمی آید که شیخ شهید که به دنبال دادخواهی و خروج از استبداد و ظلم نظام سلطنتی بود، پس از شناخت چهره واقعی مشروطیت به دنبال برچیده شدن آن بود؛ ولی پس از صدور فرمان مشروطیت، تنها راه تغییر در انحراف پیش آمده را اصرار بر معلق کردن مشروطیت به مشروعیت دانسته و در این راه از جان و آبروی خویش نیز دریغ نکرده است.
از دیگر افراد به نام این رویکرد می توان به سید کاظم یزدی اشاره کرد؛ وی در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضدّدینی، ابتدا ادامه این حرکت را به مثابه شبی ظلمانی و آسمانی تیره و تار در افقی نامعلوم و مبهم یافت و برای کشف حقایق سکوت کرد، و در تحولات بعدی در ایران به ویژه اعلام اعتراض شیخ فضل الله نوری به قانون اساسی و مجلس به انتقاد از آن روی آورد و از تأیید مجلس شورا خودداری کرد و حمایت از آن نهاد قانونگذاری را منوط به انطباق کامل مصوّبات آن با موازین شرع انور نمود.

3. مخالفین مشروطه
رویکرد سوم از آن کسانی بود که مخالف مشروطه بودند؛ البته همه افرادی که در این نوع رویکرد بودند نیز به یک رویه منظور نظر نداشتند. برخی مخالف با مشروطه بودند؛ به این دلیل که نظام پادشاهی را قبول داشتند و زیر بار مشروطه رفتن را مخالف نظام سلطنتی می دانستند. بعضی مخالف مشروطه مشروعه بودند و مشروطه را بدون هیچ قیدوشرطی می خواستند که اینان درواقع در گروه اول جای می گرفتند.

مشروطه طریق هجمه کفر علیه اسلام
برخی نیز مخالف مشروطه بودند؛ چون باطن مشروطه را به خوبی دریافت کرده بودند؛ اگرچه ممکن است گفته شود که نتیجه این گروه با مخالفین مشروطه در شکل اول، یکی می شود؛ لکن نکته بحث اینجاست که ممکن است در عمل به نظام سلطنتی تن بدهند؛ ولی تفاوت است میان قبول داشتن و مشروع دانستن حکومت سلطنتی با ناچاربودن به پذیرش این حکومت. شاید یکی از دلایلی که این گروه تن دادن به نظام سلطنتی را مقدم به مشروطیت می دانستند، تجربه حکومت سلطنتی در ادوار گذشته مثل حکومت صفویه می باشد که شریعت و به تبع آن جریان حق را راحت تر می توان در این مدل پیش برد؛ به خلاف نظام مشروطیت که هم تجربه نشده بود، هم ورود یک جریان باطل به تمام معنا بوده که از دل آن هیچ حقی را نمی توان خارج کرد.
به هرصورت منظور ما از رویکرد سوم همین کسانی است که مشروطه را به خوبی شناخته و درک کرده بودند و مشروطه را مار خوش خط وخالی می پنداشتند که باطن آن برخلاف ظاهرش بسیار خطرناک است. ازاین رو بود که این گروه حتی با مشروطۀ مشروعه نیز مخالف بودند و معلق کردن مشروطه به مشروعه را یک خلط و مغالطه می خواندند و واقعیت آن را چیزی جز مشروطه نمی دیدند؛ مشروطه ای که با بیان و ادبیات دینی خوانده می شد؛ ولی این بیان چیزی از باطن آن را عوض نمی کرد.
اگرچه علمایی همچون مرحوم آخوند ـ که مشروطه را به عنوان عدالت خانه می خواستند و یا به دنبال مشروعه کردن مشروطه بودند ـ نیز در انتها به همین نتیجه رسیده بودند که مشروطه ذاتاً و از مبنا مغایر با شرع می باشد و هیچ گاه نمی توان آن را مشروعه کرد؛ بنابراین به همین گروه پیوستند؛ چنان كه برگشتن سيداحمد طباطبایي از مشروطه در همين تضاد مشروطه و شريعت بود. ولی دیگر کار از کار گذشته بود. شاید بتوان مرحوم آیت الله میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی را به عنوان شخص اول این رویکرد دانست که علم مبارزه با مشروطیت را بلند کرده بودند.
آقاميرزا صادق آقا و ديگر علماي مهم تبريز در كنار او موضع مخالف با مشروطه داشتند؛ چنان كه اميرخيزي به تلگراف شاه قاجار به ايشان مبني بر تقويت دولت و مخالفت با مشروطه اشاره دارد؛ اگرچه آن را موجب سرافكندگي آذربايجاني هاي تهران (طرف داران مشروطه) دانسته است.(اسماعيل اميرخيزي، قيام آذربايجان و ستارخان، تبريز، كتابفروشي تهران، ۱۳۳۹، ص ۷۹)
در آن روزهاي بحراني و هاي و هوي مشروطيت كه بعداً در بيشتر بلاد اسلامي تحوّلاتي رخ داد، آقاميرزا صادق روزي بر بالاي منبر وعظ و خطابه، داد سخن داد و با لحني عجيب فرمود: «اي مردم! دزداني به كشورهاي اسلامي هجوم آورده اند؛ به هوش باشيد!». ما در آن روز، مفهوم سخن ايشان را درنيافتيم. اندكي بعد ديديم انگليسي ها آتاتورك را در تركيه و رضاخان را در ايران بر مردم تحميل كردند و با ملت مسلمان و كشورهاي اسلامي آن كردند كه به مثل معروف «مسلمان نشنود كافر نبيند».(سید ابراهیم سیدعلوی، نقش آيةاللّه ميرزا صادق آقا مجتهد تبريزي در نهضت مشروطه، معرفت،ش ۱۱۴، خرداد ۱۳۸۶)
اگر آقاميرزا صادق مجتهد به مشروطه روي خوش نشان نداد و با طرفداران آن همسويي نكرد، به دليل شناختي است كه او نسبت به مشروطه «كنستي توسيون» داشت و آن ماهيت غربي و ضدّديني آن بوده و چنين مخالفتي است كه خشم امثال كسروي را برانگيخته است.

نتیجه گیری
به صراحت می توان گفت که بنیاد مشروطه همان اومانیست است؛ یعنی انسان تصمیم می گیرد که سرنوشت خود را چگونه باید رقم بزند؛ البته فارغ از خدا و دین؛ به عبارت دیگر حکومت عرفی و سکولاریستی که بشر در مورد زندگی خود تصمیم می گیرد و این خود بنیادی از مبنا تا هدف را شامل می شود. به اسم دموکراسی به دنبال انتخاب نمایندگانی از جنس مردم بودند؛ غافل از اینکه معنای واقعی دموکراسی، آزادی بی قیدوشرط و بدون تقیید به بندگی خداوند است و مسئله فقط داشتن حق رأی نیست.
مشروطه نقطه اقدامی بود برای بسط ساختارها و نظام های غرب و کفر در جهان اسلام به دور از تکنولوژی و محصولات متنوعی که قبل از ظهور مشروطه به وسیله این محصولات، پیشرفت خود را به رخ مسلمانان می کشیدند.
نبود شناخت صحیح نسبت به مشروطه و نیاز به رسیدگی و دادخواهی جامعه موجب شد تا جامعه اسلامی دچار چنین حربه ای غافلگیرانه شود که به وسیله افرادی که غرب را باور داشتند و به دور از معنای واقعی آن، جامعه مؤمنین دچار چنین ابتلایی شود؛ اگرچه همین ابتلا درنهایت منجر به رشد جامعه مؤمنین و حرکت جریان حق در راه رسیدن به حکومت اسلامی گردید.
هرچند به راحتی نمی توان از کنار اتخاذ موضع علما در این میدان گذشت؛ ولی این نکته نیز قابل تأمل است که انتخاب مشروطه توسط مرحوم نایینی به عنوان دفع افسد به فاسد و سپس حرکت میرزا آقا مجتهد تبریزی در تبیین ماهیت مشروطه و بعد از آن نهضت مشروعه کردن مشروطه توسط شیخ فضل الله نوری، همه قدم های یک حرکت در فلسفه تاریخ برای بروز حکومت اسلامی می باشد.


.


کد مطلب: 1106

آدرس مطلب: https://www.foeq.ir/vdcj.yevfuqevmsfzu.html

فرهنگستان علوم اسلامی قم  https://www.foeq.ir